از شعر بی وزن من سبکبال می شود کودکی که در میان تمام حروف در دهانش میگذارد یک خط فاصله که تنها با چشمانش سخن بگوید تا شاید در کهکشان امید شهابی بغض شب را بشکند لالایی به خواب رفته را بیدار که وزیده شود روشنایی نور به شفای روشن...
پدر عزیزم از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد این بالهای پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی روز پدر مبارک