پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نمی تواند فراموشت کند، سیب...با دندانی..که از داغ تو،بر سینه دارد ......
غرور گوگردی ام را بگیرانبگذار روی سیگاریکه نمی دانی برای به خاطر آوردنم استیا از خاطر بردنمبسرانم در ریه اتبه یاد روزهایی که نفست بودم...
من را با هر خواب موی تواز یک طرف آب میبردسرت را با خواب های مختلفاگر شانه میزنییک خواب اش را بگذار برای منتا قاب کنم برای میز کارم...
جایم را با کسی پر خواهی کرداو هم تو را خواهد بوسیدو به تو خواهد گفت که زیباییاما به مرور از تک و تاخواهی افتادچون نه بوسه هایش مغناطیس بوسه های مراخواهد داشتنه شعر می داند چیستکه زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع..!...