پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شاید از فردا دوستت خواهم داشتمی دانیاز هر زنی به زنی سرایت که می کنمبه سختی تشخیص ات می دهمازنشانه های توتنها نیستی ات را می شناسمانگاروقت آن رسیده ست به جای آدم های مهاجرو قایق های غرق شدهدست های زیر خاک ماندهبشکه های مشکوک نفترنگ های ناعادلانه ی آدمیبه جای همه ی نیستی هااز هستیخاطره بسازیمبگذار خودم نگاه کنممادرم !چرا چشم های من رارها نمی کنی...