پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هرچه من بذرِ فراموشی بکارمآنچه می روید تویی🌱نقص از دانه و از زرع که نیستفطرتِ خاکِ وجودم همه از هستیِ توست اسماعیل دلبری...
دست از عروضِ مریضِ دنیایم کشیده امهستی ترین نیستیِ مندوستت دارم-دوستت دارم هایم- زمین خورده اندبلند می شنوی؟«آرمان پرناک»...
بودنت، دیدنت، بوییدنت، بوسیدنتو لمس ماه خوش نقش و زیبایی کهدر پشت ابر نگاهت پنهان ساخته ایمن شب را به لطف تماشای تو دوست می دارمتو همان آن عشقی هستی که در دلم جاری استو همان آن نوری که در تاریکی های زندگیم روشنایی می بخشدتو همان آن شیرینی هستی که در لبان تو جاری استو همان آن لطفی که در قلبت در آغوش گرفته ایمن با تماشای تو شب را به لطف دوست می دارمو با لمس ماه خوش نقش و زیبایی که در پشت ابر نگاهت پنهان ساخته ایآخر زیباتر از ماه...
.عشق جانم...♥️تو شیرین ترین اتفاق توی تلخ ترین روزای زندگیمی، قشنگ ترین معجزه...🍃اینقدر دوستت دارم و اینقدر قلبم باهاتآرومه که شدی وصله تنم ، شدی خون توی رگام...اینقدر باهات رفیقم ک میشه کل روزوباهات حرف زد و حرف زد و خسته نشد.شدی همونی که دلم میخواد تمام عمروباهاش زندگی کنم ، عاشقی کنم و...خاطره سازی کنم و در آخر کنارشموهام جوگندمی بشه...تو تمام روزا چه روزای شیرین چه تلخکنارت باشم تو هر حالتی مرهم بشمبرا قلبت ، تکیه گا...
پروفسور محمد قاسم مهجانی : هر ستاره ای در آسمان درخشش هستی ستهستی با شکوه استهستی بی همتاستبدون پژوهش نمی شود رازهای هستی را کنکاش کردبا رازهای هستی به ملاقات ستارگان می روم!...
تو هستی که همه جان ها را در خود داریتو آغاز و پایان هر داستانی هستیدستان تو در بیان است و جستجوی تو، جستجوی خداست...
نه آنقدر ها نزدیکی که شود به بودنت دلخوش کرد...و نه آنقدر ها دوری که بتوان نبودنت را باور کردهستی و نیستی ، نیستی و هستیبه گمانم «بلاتکلیفی» نام دیگر توست......
چشمانت هستی ام را به دار میکشند…...
یک لحظه زندگی تو از دست می رود وقتی کسی که هستی تو هست می رود...
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمی دانمهمه هستی تویی، فی الجمله، این و آن نمی دانم...
قلمم تو در این هستی(جهان) هستیِ من هستی. اسما رحمانی...
دلیل حال زیبایم توهستیتمام خواب ورویایم توهستی قسم برهستی وبر آفرینش تمام عشق ودنیایم توهستی...
ای زندگی تن و توانم همه توجانی و دلی ای دل و جانم همه تو تو هستی من شدی از آنی همه منمن نیست شدم در تو از آنم همه تو...
هستی وُ در جهان من جشن است نیستی... خاک بر سرِ عالم...
دریا تویی وُ، من، --ماهی کوچک.هستی ام تو!...
«عشق» این برترین واژه ی مقدس بودکه تنپوش ابریشم خاکستریکرم های باغمان را به زیباترینبال های رنگین یک شاپرک آراست ودر نیستی خالق هستی شد......
شاعر محمد حسین کاظم زادهدلم گرفته از این روزهای تکراریکجاست خلوت بی انتهای تکراریبه قصه های نفس گیر خویش می خندمهزار و یک شب پُر ماجرای تکراریزبان درد مرا هیچ کس نمی فهمدمی آورند برایم دوای تکراریبه جستجوی کسی سالها سفر کردمرسیده ام به همان ردّپای تکراریمدام بر نفسم تازیانه می کوبددریده حنجره ام را صدای تکراریتمام هستی من از خدا که پنهان نیستچه حاجتی ست به این ربّنای تکراری...
خواهم آن عشقکه هستی ز سر ما ببرد... ️️️...
هی می گویند رفت که رفت...آخر تو چه می دانی...با رفتنش هستی مرا هم برد...!شده ام آواره ی خاطره ها...!...
سنگین شده ام و سرشار از اشک هایی که دیگر نه گونه هایم را خیس می کند و نه رد شوری اش دور لب هایم را اما وزنش با رد شدن از دریچه های کبود قلبم با خنجری به دست تا اعماق هستی می کشاندم...
شاید از فردا دوستت خواهم داشتمی دانیاز هر زنی به زنی سرایت که می کنمبه سختی تشخیص ات می دهمازنشانه های توتنها نیستی ات را می شناسمانگاروقت آن رسیده ست به جای آدم های مهاجرو قایق های غرق شدهدست های زیر خاک ماندهبشکه های مشکوک نفترنگ های ناعادلانه ی آدمیبه جای همه ی نیستی هااز هستیخاطره بسازیمبگذار خودم نگاه کنممادرم !چرا چشم های من رارها نمی کنی...
در این زندگی تنها یک آغوش میخواهم از تمام این هستی،آن هم آغوش توست...
گر هیچ نباشدچو تو هستی همه هست️ ️️️...
ای زندگیِ تن و توانم همه تو ...جانی و دلی ای دل و جانم همه توتو هستیِ من شدی از آنی همه منمن نیست شدم درتو از آنم همه تو...
پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی......
خواهم آن عشقکه هستی ز سر ما ببرد...️️️...
سازمان یونسکو ۲۱ نوامبر را روز جهانی فلسفه نامگذاری کرده است. اولین مراسم بزرگداشت روز جهانی فلسفه در تاریخ ۲۱ نوامبر ۲۰۰۲ برگزار شد. فلسفه میتواند نقش مهمی در رفاه انسانی، رویارویی با پیچیدگیها و پیشبرد و ترویج صلح داشته باشد. فلسفه مطالعه مسائلی کلی و اساسی، درباره موضوعاتی همچون هستی، واقعیت، ارزش، ذهن و زبان است. روز جهانی فلسفه مبارک...
مادر واژه ای به وسعت تمام هستی❤....
عشق به هستی در اعماق نگاهتان متبلور است.روز ناشنوایان گرامی باد....
آتشنشانان دلاور، ای افتخار مام ایرانبر بام هستی میدرخشد، نام شما با نام ایران...
صبحها وقتی خورشید در میآید متولد بشویم هیجانها را پرواز دهیم ...روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم ...آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستیریه را از ابدیت پُر و خالی بکنیم...
تنها یک آغوش می خواهماز تمام این هستیهستی؟...
ای تو چشمانت سبزمن به چشمان خیال انگیزت معتادمو در این راه تباهعاقبت هستی خود را دادم...
تو را عاشقانه می بوسمتا با گرمی نفسهایم ، به لبانت جان دهمو با گرمی نفسهایت ، جانی دوباره گیرمدوستت دارم با همه هستی خود ، ای همه هستی منو هزاران بار خواهم گفت دوستت دارم را...
مستم و دانم که هستم من ای همه هستی ز توآیا تو هم هستی؟...
دریای هستی مناز عشق توست سرشاراین را به یاد بسپار...