سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
...یک روز شهریوری بودکه تو در قلبم شکفتیو من در باور عاشقانه هایت جوانه زدمحالاهر شهریور که از راه می رسدزمزمه ی نجواهای عاشقانه ی ماگوش شهر را پر می کندو عطر عاشقی مااز همه جابه مشام می رسدشهریوربا توبوی زندگی و عشق می دهدو من هر سال درست همین موقع دوباره عاشق می شوم......
قلبم تیر می کشیداز شهریوری کهمهر راقربانی آذر کرد .......
سرشارم از تومثل شهریوری که بوی عطرشتمام شهر راروی سرش گذاشته......
عجبعطر دل انگیزی دارداین شهریورکه هر دم مرا یاد تو می اندازد......
و شهریورعاشقی بودمردد بین ماندن و رفتنمسافری کهبا یک چمدان می آیدو با یک چتر می رود... ...
عجب عطرِ دل انگیزی دارد این شهریور ڪه هر دم مرا یادِ تو می اندازد ...️...
بامن بگو بامرگ دربستر چه بایدکردبازندگی این قرص خواب آورچه بایدکردمرداد را با گرمی خون تو طی کردیمبا سردی پایان شهریور چه بایدکرددنیا به قصدکشتن ما دلبری ها کردمادیو راکشتیم با دلبرچه بایدکردیاکاسه رالبریز کن یاجام را بشکنساقی ! تو می دانی که با ساغرچه بایدکردای دوست درقاموس تو سرداشتن ننگ استبااین سرجامانده برپیکر چه بایدکردسر مهر،سرسجاده، سر تسبیح عشاق استمن تازگی فهمیده ام با سر چه بایدکردای عشق این ازجسم بی...
دختر شهریور!گندم موی ترامهر دستان طلای خورشیدچه فریبازیبادانه دانهرج رجچه شکیبابافته... آن خدای باوراولین و آخرشعر این مزرعه رابه لطافتبا عشقهمچو دیبا تافته... غزل صورتی یاد محبتهایشهمچو گوشوارهبه قلب و جانمنغمه خوان،آویز است... دختر شهریور!شاعرانه،رقصانمی خرامی آرامتو در آغوش نسیمبا غمی بی آهنگدامن سبز تومیبازد رنگعاشقانه،دلتنگ... آخرین سمفونی تابستان!زردی گاه به گاهتهرچندقاصد...
شهریور است بیاو امتحانِ تمامِ بوسه هایِ. تجدید شده رایکجا از لبانم بگیر...️ ️️️...
شهریوراز درون پاک و صافقابل اعتماد و خوش حسابدریا دل و مهربونساده اما با هوشخدای احساساتبهترین تکیه گاه یعنی شهریوری...
بیا در شهریور زنجیری ببافیم از مهر با سرانگشتان مردانه ی تو و گیسوی عاشق من بیاندازیم در گردن هم تا در لحظات بی هم بودن آرام و قرار دلهای عاشقمان باشد ️️️...
مثل آذر ماه کردستان نبودت سرد بودکلبه ی سرد مرا شهریور اهواز کن...
رسیدم از وسط امتحان عشق و خطربه کارنامه ی مردود ظهر شهریور...
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفتاز غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد...
شهریور استاما من از مهر تو پرم...
شهریور چه عاشقانه روز هایش را ورق می زند تا برسد به پاییزمجالی نیستباید رنگ ها را مهمان برگها کردپاییز می آید و باز شهریور میماند و عاشقانه هایش...
مثل بندرگاهی در استانبول میان آسیا و اروپا میان تابستان نشسته است *شهریور* عاشقم می کند...
شهریور این ته تغاری تابستان چمدان به دست آماده ی رفتن می شود جای رد پایش را فصل خزان با برگ های رنگین می پوشاند این پاییز است که با مهر به بدرقه ی تابستان می رود......
مثل شهریور نباش . به تابستان وعده ی ماندن/ به پاییز وعده ی دیدار می دهد.شب دلتنگ انار و ترنج است روز بی قرار نگاه خورشید. مثل شهریور نباش...
تاب بیار این گرمای آخر رالحظه های آخر شهریور است...
تا شهریور روزهای سبزش را در تقویم ، میگُذرانَد ، تو هم بیا...!میترسم ورق ، برگردد ؛روزگار ، آن روی زردش را زودتر نشان بدهد،وَ تو هنوزراهِ رفته را کوتاه نیامده باشی !بیا که بادها دستِ فصل ها را خواندهاند وخبر از پاییزِ زودرس میدهند...!...