پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چَشمِ شهریوری ات روشن باد مِهرَت آمد ، قدمش آذین کن...
مرداد ؛ مُردد بود و ناکام ماندولی عشقِ ناتمام را باید به شهریور سپردشهریور ؛ فرشته یِ آتشینی استکه همیشه عطشِ دلتنگی را به جان می خردزمانش رسیده استباید خاکستر باقیمانده از تو رادوباره شعله ور کنم✍️اسماعیل دلبری...
از تقویم جا مانده امشهریور استاما هنوز جمعه هایم تیر می کشد ✍️ اسماعیل دلبری...
شهریور جان دیگر وقتِ رفتنت رسیده است. این را بارانِ بی هوای دیشب فریاد می زد.من نطفه ی پاییزم، و چقدر با تو حالم غریبانه بود. شهریور جان تو پر از غرور هستی و پاییز اصلا چه می داند غرور چگونه نوشته می شود. تا آخرین لحظه لحظه نفسهای هربرگ،آغوش درخت را سفت میچسبد ، مبادا که بد نام شود. شهریور جان تو بوی پاییز را میدهی اما مثلِ عطرهای فیکِ جهان می مانی من جنسِ پاییز را می فهمم.پاییز مظلومانه انتظارِ رفتنت را می کشد. تا از را...
تو گلِ سرسبدِ شهرِ منی تو پُر از معجزه ی شهریوریتو خودت روزی و هر روزمو تا شب میبری تو خوده انگیزمی....._برشی از ترانه...
گرمای نفَس، خفته در احساسِ ترِ توست/گرمایشِ جان از گُلِ قند و، شکرِ توست/از عاطفه ی پُرتبِ «تو»، من چه بگویم/در سنبله جای تپشِ شهرِورِ توست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
شهریورِ شورشگرِ احساسِ تو دریاست/پیوسته پُر از، صد تپشِ خاطره افزاست/نارنجیِ رویای دلت، جنسِ گُلِ هور/خورشیدصفت، نقش گرفته ست و چه زیباست/شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
رنگ انار و عطر شهریورهنگامه ی غوغای پاییز است ......
گذاردم گام های سبزفام در دفتر زندگیتمن همان شهریورم سبز آمدم،زرد به بادم دادی.. مبینا سایه وند...
خونین دلِ چون انار دارم از توآری گله بی شمار دارم از توشهریورمان گذشت اما نرسیدمهری که من انتظار دارم از تو...
خودمانیم ؛ولیشهریور اصلا وصله یتن تابستان نیست!بدجور غریب ماندهمیان ماه ها؛دل داده به پاییزولی نمک گیر تابستانشده..!...
شهریور یعنی ؛ نهشهریور یک هزار و سیصد و -نمی گویم چند -یعنی باران یک دفعه ای بی چتریعنی بوی شالیزار نیم سوخته وهوا ی دم کرده خزر با ماسه های خیسیعنیبی وقفه دوستت_دارم بی امان زیبا !...
مهر بانو دخت پاییز آماده قدم گذاشتن در کوی و برزن ها است.دختری که عاشق رنگ های زرد و قرمز و حنایی است.فرزند دلداده پاییز، سبد دوچرخه اش را پر از برگ های رنگارنگ کرده است.منتظر نشسته است تا دختر خاله اش شهریور از میان ما رخت ببندد و او به دیدار تک تک مان بیاید و پاییز را تبریک بگوید.نگین/نویسنده-دلنوشته...
حال..تو بگوکدامین دریچه رابر دوگانگی بودنتبگشایم؟پاییز بی تابانه ی دلم رایاشهریور چشم انتظار دیدار را......
آرزویم این استاین شهریور جورِ دیگری بیایدآسمان نه مثل هر سال،امسال جورِ دیگری آبیآفتاب بر بام خانه هامان جورِ دیگری بتابدابر ی اگر بارانی ست،جورِ دیگری بباردروزگار جورِ دیگری با ماآدم ها جورِ دیگری با همزندگی ها جورِ دیگری باشند .. آرزویم این استیک روز حالِ من جورِ دیگری باشدبه سراغت بیایمجورِ دیگری نگاهم کنی جراتی داشته باشمجورِ دیگری بگویم" دوستت دارم "...
فصل های زیادی را سرکردیمو زمان ثابت کرد به تک تکمانکه،حتی اگر هزار شهریور بگذردو هزار پاییز بیاید....فرقی بحال ما نمیکند!!!!!.شهریور ما کسی بود که رفتو پاییز غمیست وفادار که تا ابد خواهد ماند......
چه زود پاییز آمدمن هنوزگرفتارشهریور آغوش توام......
شهریور با تمام دلبستگی هایش میگذردبی خیال معشوقه اش میشودبار سفر می بنددو جای خود را به مهر میدهدفقط خدا کند مهر دیگر دل نبازدپاییز طولانی شدنش خسته میکند آدم راخسته از تنهاییخسته از هوای بی کسیخسته از خش خش خاطرات......
کجای ؟نیستی؟ نیستی که ببینی با خیالت زندگی کردن چقدر زیباست...فقط نمیدانم چرا وقتی میخواهم در آغوش بگیرمتناگهان محو میشویدیشب در خوابصدای باران میامد، باران پاییزی اما نمیدانم چرا، فقط بالش من خیس باران شده بود !!کجای ؟ نیامدی ؟ شهریور رفتگفت به پاییز سپردم که با تو سر مهر بیایدمهر نیز تمام شد، دیگر نیامیترسم گرفتار زمستان شوی......
شهریور عاشق انار بوداما هیچ وقت حرف دلش را به انار نزد!آخر انار شاهزاده ی باغ بودتاج انار کجا و شهریور کجا؟انار اما فهمیده بود،می خواست بگوید او هم عاشق شهریور استاما هر بار تا می رسید،فرصت شهریور تمام می شدنه شهریور به انار می رسید و نه انار می توانست شهریور را ببینددانه های دلش خون شد و ترک برداشتسالهاست انار سرخ است...سرخ از داغی و تندی عشقو قرن هاست شهریور بوی پاییز می دهد....
شهریورناردر دامنعروسِ تابستانانداخت...
عشق جانمی شود این روزها کمی بیشترمال من باشیعشق جانمی شود کمی با من قدم بزنیمی شود در خیابان های مغرور با هم بستنی قیفی بُخوریمو بلند بلند بخندیممی شوددستانت را دور گردنم بیندازیاز پسرک سرچهار راه گل بخری روی سرم پرپر کنی هو بکشیعشق جانمی شود دستان گره خورده مان را بیشتر نشان این آدمک ها بدهیعشق جاندلم هوس کردهمرا ببوسی ....بوسه بزن بر پیشانی تب دار من ..که دلمبد جورهوای تورا کرده...در شهریور تبدار این روزها...
بی تو شهریور من نسخه ای ازپاییز استبوی پاییز غم انگیزترازدیروزاستبی توشهریور من رنگ خزان زودگرفتباش ای عشق دلم تنگ ترازدیروز است...
و من شهریورم.همانی که سبز می آید و زرد می رود....
در گوش شهریورچیزی بگو !حرفی شبیه دوستت دارمتا روی تابستانکم کم زرد شودپاییز بیاید و...خدا را چه دیدیشاید برگ هادست پاهایت را گرفتندو برای قدم زدن ...تو را کنار من آوردند !!!...
بیا امشب کمى عاشقترم باشبه مرداب دلم نیلوفرم باشتو که خورشید مردادم نبودىبیا ماه شب شهریورم باش...
شهریور ماه زیباییستاصلا میدانی چیست؟شهریور از آن ماه هایی استکه راه دلت را بلد استدلبری میکندگاهی داغ است و ناگهانمیان آن داغی برایت میباردمیبارد و دلت غنج میرودبرای در آغوش کشیدن روزهایشسر آخر هم خودش را میسپارد به مهرتا مهرش در دلت بمانداگر همه دختران ما مانند شهریور بودندآنگاه همه بلد بودند راه دلبری راشهریور عجیب بلد استدل ببرد...
تو مثل تابستانی!لبخند هایت طعم هندوانه می دهند و چشم هایت همرنگِ آسمانِ آبیِ تیر است.پوستت به سرخیِ گیلاس، لب هایت به شیرینیِ هلو و موهایت به سیاهیِ شب های شهریور است.بودنت مثل یک لیوان شربت آلبالو در گرمای طاقت فرسای مرداد لذت بخش است و نگاهت، همچون نسیم خنکی در روز های آخر شهریور ،جانی دوباره به آدم می بخشد.تو درست مثل تابستانی...ترکیبی از رنگ و گرما و زیبایی...مگر می شود عاشقت نشد؟...
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ که تمام شدﻭ ﻣﻬﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﺳتﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺧﯿﺎﻟﻨﺪﻣﻬﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻏﺎﺯﺷﺪﻩ ﻣﻬﺮ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺍﺳتشهریور لفت زدپاییز قشنگ عاشقی جوین زده...
هر سال آخر شهریورساعت ها رایک ساعت عقب می کشند تاالتهاب شهریور رابرای دیدن پاییز تسکین دهندو این یعنیتمام عاشقان جهانیک ساعت بیشتردر تب حسرت دیدار می سوزندو تو چه می دانیتب دلدادگی چیست وقتی هنوز عاشق نشدی!؟...
خنک شدن اواخر شهریور نوید پاییز رو میده و غصه دار شدن آخرین روزای موندن،خبر از رفتن میده.بدیِ رفتن دوریشه و خوبیش هم اونقدر که بدیش میچربه ارزش گفتن نداره.من حتی به ساعت ها هم التماس کردم که میشه نگذری؟به جاده ها اصرار کردم میشه تموم نشی؟برای خنده هات دعا خوندم و فوت کردم که میشه تموم نشه؟برات نوشتم که به آخرین چیزی که فکر میکنم از دست دادنت بوده و هر روز به اولین چیزی که فکر کردم که اگه از دستت بدم دنیا چه رنگی به خودش میگیره.تیکه ...
این روزها حال خوشی نداردشهریور را میگویم..انگار از تابستان فرار می کند!آخر یکی نیست بفهماندکجا؟!کجا که انقدر هم عجله داری..آن طرف تر پاییز ایستادهپاییز ی که چیزی برایت نداردجز اینکه هرچه را که هم داری می گیرد.....
عجب حکایتی ست نبودنت ..!! شهریور سر رسید و تو نیامدی ..در حسرت مرداد آغوشت مانده ام پاییز نزدیک است مگذار برگ های سبزِ احساسم رنگ ببازد زرد و نارنجی ......
به امید رسیدن به مهر توروزهای شهریور را قدم می زنم پاییز باشد تو باشی باران هم ببارد تصور کن رنگین تر از برگ های درختان به رویم لبخند بپاشیمگر می توانم عاشقت نباشم؟...
وَ تو در آغوشِ شهریور آمدیدر واپسین نفسهای گرمِ تابستانآمدی تا شاعرانه ها زاده شونداز بطنِ نارنجیِ پاییزیکه پیشِ رو استحالا که آمدیزودتر دستِ ابرها را بگیر و بیاورتا سراب گلویِ زمین رانبریده است......
شهریور دختر ته تغاری تابستان عجیب بوی پاییز میدهد! بوی باران نگاه آفتابش هم دیگر آنقدر سوزان نیست شهریور انگار اصلا دختر تابستان نیست!...
"شهریور" به نیمه رسید،پاییز نزدیک است ...بیا به فکر عاشقی باشیم....
به نامِ شهریور...."دست پاچه فرزندِ سال"....دست پاچه یِ بستنِ بارُ بنه یِ گرما....دست پاچه یِ تمام شدنمرزِ سبزی تابستانُ و زردیِ خش خش وارِ پاییز....به نامِ شهریور...با عصر هایی کشدار و شب هایِ غم آلوده یِ رفتن....شهریوری که تویِ گوشِ تمامِ روزهایشصدایِ زنگِ مدرسه ها پیچیدهو مثلِ طفلِ فراری از مکتبدلش پیچ میخورد و سرش تاب....به نامِ شهریور....که بادِپاییزی تنِ رنجورش را میلرزاند و گرمایِ مردادیهنوز تویِ رگ هایش ...
تا شهریور روزهای سبزش رادر تقویم می گُذرانَد ، تو هم بیا...!..می ترسم ورق ، برگرددروزگار ، آن روی زردش را زودتر نشان بدهدوَ تو هنوز راهِ رفته را کوتاه نیامده باشیبیا که بادها دستِ فصل ها را خوانده اند وخبر از پاییزِ زودرس می دهند...!...
بی توشهریور مننسخه ای از پاییز استسی و یک روز قرار استکه ابری باشم......
شهریور یعنی:" داغِ " نبودنِ توو بوی رسیدنِ پاییز،که غم انگیز ترین خاطره هایم از " اوست"...
شهریور است...بیا و امتحان تمامِبوسه های تجدید شده را یکجا از لبانم بگیر......
آن کسی کهدر شهریور دل ببازدوای بر او !پاییزی خاکستریو مملو از دلتنگی پیش رو خواهد داشت...
بیا در شهریورزنجیری ببافیم از مهربا سرانگشتان مردانه ی تو وگیسوان عاشق منتا در لحظه های تنهاییآرام و قرار دلهای عاشقمان باشد...
ماه شهریور پر است از خاطرات عشق منمن به جان تا زنده باشم، عاشق شهریورم......
دستانت... هنوز گرم است همچو آفتاب شهریور! اما؟ نگاهت... رنگ و بوے پاییز میدهد!!!...
حتما اشتباهی رخ دادهشهریور مال پاییز استاسفند بوی بهار می دهد وپول برق خرداد از تابستان بیشتروتوزمین برای تو کوچک است !...
مست ابروی ڪمانت ، زاده ی "شهریور"یکاینچنین دلبند خود کردی مرا با دلبریبامدادان خرمن گیسو ، می افشانی به نازهر شبانگاه چشم در راهند، ماه و مشتریهرچه می خواهندتخریبت کنند درچشم منباز هم در چشم من از هر پری،زیباتریگاه می گویم که آیا می توان ترکت کنم؟؟لیک بر من آنچنان پیچیده چون نیلوفریجذبه ی مهرت بجانم مثل یک آهن رباستگاه مشکوکم که عشقت باشدَم جادوگریگفتمت از خرمن گیسو مرا داری ببافزانکه از جان هم برایم عشق ...
مثلِ "شهریور" باشدوان دوان به سوی "مهر"به استقبال باران پاییزی وعاشقانه های بی انتها برومثلِ "شهریور" باشتقویم را به هم بریز ،فصل را عوض کنساعت ها را تغییر بدهو برگ تمام درختان را به پایعشق قربانی کنمثلِ شهریور باششهریور که باشی انتهای مسیرتپر از "مِهر" می شود.......
مثل " شهریور " باش دوان دوان به سوی" مهر " به استقبال باران پاییزی و عاشقانه های بی انتها برو......