پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم راچطور از یادِ مردم می بری- ابله- کلامم را! هنوز از هستی ات رنگی نمی دیدند و می دیدندکه بر اوراق هستی ثبت می کردم دوامم را هنوز از گُل گُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردیکه عاری کردم از سودای پرچم پشت بامم را هنوز از گوشهٔ قنداقه بوی شیر می دادیکه من طی کرده بودم سالها ایام کامم را زدی، رفتی، برو با مایه ی بی مایگی خوش باشنمی گیرم پس از زخم از ضعیفان انتقامم را!...