شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
میدونم مثل همیشه نامه هام جواب ندارهسهم من از دستای تو بستن حلقه ی دارهنه سلامی نه پیامی نفرتت خیلی عمیقهروی شاهرگ غرورم عشق تو سردی تیغهکمکم کن که بتونم بگذرم از خاطراتتبازی رو بردی عزیزم دل من شد کیش و ماتتعشق نفرینی تو شد باعث رنج و عذابمکلبه ی ضعیفی هستم با یه زلزله خرابمتوی خوابم نمیدیدم اینهمه قساوتت رواینهمه بی اعتنایی اینهمه شقاوتت رواگه راست باشه که دنیا شکل یه دایره دارهعاشق یکی میشی که تو رو می کنه بیچار...