پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عاشق فصل خزانی؟ من خزانت می شومبا همه بی رنگی ام، رنگین کمانت می شومتکیه کن بر شانه ام هر قدر می خواهی بباربا همه بی جانی ام، آرام جانت می شومدر زمان جنگ بین عقل و دل پیشم بیابی چماق و اسلحه من پاسبانت می شومراه را گم کرده ای درگیر حس مبهمیمیلت از هر سو بیفتد راهبانت می شومپیش دریای وجودت من شبیه قطره اماندکی فرصت دهی قد دهانت می شومدر گذشته مانده و با خاطراتت دلخوشیمن شبیه آن زنِ ابرو کمانت می شومهر چه میخواهی...