موهای پریشان به کمر افتاده آتش ز شرارت به جگر افتاده واعظ به من از توبه سخن گفت ولی خود از غم عشق تو به سر افتاده ای راز نهانمانده در اعماق دل آغوش تو مرهم شده بر طاق دل هر جا بروم، سایهات آنجاست هنوز گویی تو شدی قبلهی...