پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قدمگاه..جهان من اینجا بودپیدا کردن ردپای گنجشکمیان هیاهوی پاهاآمدنْ نیامدنِ پاییز بودقدمگاه روشنی ...در عصری که رو به اتمام استو هیچ چیز تمامیتِ این تباهی را کاهش نمی دهدجهان من اینجا بودکه ناگزیر بودمبه پیدا کردن لبخندو جستجوی چشمان تومیان هیاهوی چشم هاآمدنْ نیامدن مرگو لذتِ افتادن در رختخوابی خنککنار جانی نزدیک به جانم ...جهان من اینجا بودمیان رفتنْ نرفتنناگزیر بودن به ماندنو هیچ چیز تمامیت این تردی...