پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
5/5 تو همون گیرداد مامانم اومد!و با صحنه ای مواجه شد که زیور با سر و کله اناری بدون چادر رو زمین دراز کشیده و نصف چادرش رو من و بقیه اش تو حوض و دُم موهای بلند و بافته شده زیور هم افتاده بود رو صورت من! (البته فکر بد نکنید انقدر گره روسریش سفت بود که باز نشد)کاسه های جهیزیه ننه هاجرم که نگوو تیکه تیکه هر طرف افتاده بودن آش کاسه دومی جوری ریخت که رشته های آش همه جامون چسبیده بودن! یاد اون کرم خاکی دم در افتادم!چشتون روز بد نبینه زیور که با چ...