شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
از راه گم شدم که به راهم بیاوریبنشین قضاوتم کن! از این پس تو داوری!بگذار تا نقاب تو را دربیاورمتو، از خودم به گریه ی من مبتلا تریروح توام! کبود و شکسته، غریب و سخترنج توام! نزول عذابی سراسریمن انکسار روح توام در مقام شعر...بی یار، بی قرار، نه عشقی، نه باوری!در انتظار دیدن دنیا بدون جنگدر جست و جوی یک سر سوزن برابریاز عدل قصه مانده و از دوستی جنوندر چاه گم شده ست رسوم برادریای...