متن نقاب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نقاب
از آینه بپرس
نقابش را چند خریده؟
موهایش را
به کدام فلسفه فُرم داده؟
چند میفروشد
فروغِ نگاهش را؟!
از آینه بپرس
نقابش را چند خریده؟
موهایش را
به کدام فلسفه فُرم داده؟
چند میفروشد
فروغِ نگاهش را؟!
می پوشد
عوض می کند
می پوشد
عوض می کند
می پوشد
عوض می کند
...
گرگ،
در میان آدم ها
گرگ می شود.
«آرمان پرناک»
چه کوله بار سنگینی دارند ، زنانی ک در حمل بدبختی نقاب خوشبختی ب چهره دارند ..
او یک مادر است ،می خندد تا کام فرزندش شیرین باشد..
درد مادر بودن این است..
درد دارد بخندی ب تمام مشکلاتت.!
ولی باز او می خندد ،چون او یک مادر است..
دردی...
کاش انسان ها را بدون نقاب می دیدم نمیدانم دنیا رنگ سفیدی می گرفت یا سیاهی…
المیرا پناهی درین کبود
آیا آنقدر شهامت داری که خودت باشی؟
آریا ابراهیمی
نقابها را میتوان برداشت..
آزاد باشید..
نقابها را میتوان برداشت
اینجا فقط ماییم تنها
ما همدیگر را می شناسیم
شیطان و جن را می تراشیم
ما آسمان را رنگ کردیم
ما بلبلان را سنگ کردیم
ما خنده ها را تا همیشه
در این گلستان جمع کردیم
آزاد باشید..
نقابها را...
نقاب روی نقاب
تورا میبینم که خودت نیستی
نقاب روی نقاب
اینهمه نقاب را چگونه بر چهره ات آویزان کرده ای دستانم را به نشانه ی تسلیم روبروی تقدیر به رقص در می آورم
صدای شکسته شدن دلم، دل از دلِ آسمان خالی میکند
شکسته های دلم را جمع و...
این روز ها همه چیز تکراریست
همه بوی یک عطر را می دهند
یک کتاب را می خوانند
یک استایل دارند
و از یک خط فکری تقلید می کنند
آگاه نخواهی شد با نوشتن از روی دست آدم های به ظاهر آگاه
تقلید باعث یادگیریست اما تا وقتی که جای...
آن روز که نقاب از چهره ی تان بیفتد …
بهار خزان میشود…….
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
مَنِ بی چهره
پشت نقاب ها
میونِ این همه هرج و مرج
مَنِ بی ربطِ به دنیا
چه بد قواره به تن دنیا این دنیا زار میزنم
توی یک لاین دنیای موازی،اشتباه
به دنیا اومده ام
چقدر ، زشت دیده میشدن ، اگه آدما نقاب نداشتن.
اگه آدما نقاب نداشتن ، چقدر ، زشت دیده میشدن.
توو این آب یکیو دیدم
این من نیستم فقط شبیهشم
موجا میزنن و میرن
دیگه هیچ وقت خودم نمیشم
نمیدونم کدوم نقاب
از این کابوس میده منو نجات
وقتی که اومدن به جات اینا
من سپردمت به باد
کاشکی بیارمت به یاد
یا یه روز ببینمت توو خواب
حتی شده...
مشکل نقاب این است
چون قیافه ی واقعی تو نیست
ممکن است دیر یا زود بیافتد!
شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز)
برگردان: زانا کوردستانی
و
بالاخره خدا اعلام کرد:
بازی نقش ها تمام!
همه ی نقاب ها پایین....
برگرفته از کتاب:یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم
به قلم:مریم کنف چیان
هیچ نقابی
به خطرناکی نقاب رفاقت
نیست ...
آریا ابراهیمی