پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بنشین کنار من که تماشا کنم توراجانا دگر بس است که حاشا کنم تو راخواهم زعشق من همگان باخبر شوندوقتش رسیده است که افشا کنم تورا...
ترس نبودنت به دلم رخنه می کنددست خودم که نیست دل آشوب میشومآغوش وا کن و بگو با منی هنوزحالم بد است و در بغلت خوب می شوم...