پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دلتنگ کوچه های بیقرارو زنگ های فراراز دیوار کوتاه بچگی می پرمکفش هایم کومی خواهم بدوم تا آن سر دنیا زنگ تمام خانه ها را بزنمو روی دیوار ها را نقاشی بکشم..اصلا می خواهم سوت بزنماز درخت بالا برومو بادبادکت را از لابه لای شاخه ها نجات دهمهنوز پشت پنجره ایمیخندیدست تکان می دهیصدای شکستن شیشه می آید تو هزار تکه می شوی و من هر روز دنبال تکه های تو تمام کودکی را می گردمفقط اگر خورشید غروب نکندتو را پیدا میکنمدست...