پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در چشمهایش صد پرستو ناز می کردآری خدا در چشم او پرواز می کرددر تنگ آغوشش کسی چون بید مجنونرقصی برای مرگ خود آغاز می کردمعشوق من در چارچوب عاشقی هاعریانی احساس را آواز می کردبوی تنفر می شنیدم از صدایشاما دلم را با خودش دمساز می کردپیراهنم را وحشیانه پاره می کرددکمه به دکمه زخم دل را باز می کرددر غار تنهایی پر از بیهودگی شدآن دختری که عاشقی ابراز می کرد...