در چشمهایش صد پرستو ناز می کرد آری خدا در چشم او پرواز می کرد در تنگ آغوشش کسی چون بید مجنون رقصی برای مرگ خود آغاز می کرد معشوق من در چارچوب عاشقی ها عریانی احساس را آواز می کرد بوی تنفر می شنیدم از صدایش اما دلم را...
دیگر گونه هایت بوی\ لیلا \ نمی دهد و حس گندمزارهای تابستان از گیسوهایت جاری نمی شود در اشتیاق جوانم . وقتی می بوسمت ، پودر می خورم از گونه هایی که در ظهر این شهر عرق می کند و طعم گل مجسمه سازی می گیرد... من چرب می شوم...
دخترا اینجورین که اگه بهشون بگی تو دومین نفری هستی که امشب قراره به وحشیانه ترین شکل ممکن بکشم نمیگن چرا میخوای منو بکشی؛ میگن: اونوقت اولی کیه