یک مشت تردیدم که در باور نمیگنجم از بس گم ام روی زمین دیگر نمیگنجم پس می زند حتی قطار زندگی من را پُربارم و در کوپه ی آخر نمی گنجم ته مانده ی بغض غریب فصل پاییزم انقدر سنگینم که در آذر نمیگنجم تا بی نهایت میبرم اندوه رفتن...