یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
تو خودت هم نمی دانییلدا باشد و نباشدمن یک دنیا منتظرت می مانم...
کافیست تو باشیمن می شوم برفمی شوم باران کنارت می مانم...
دلم بارشِ احساسِ استبر گلویِ درد...
غزل غزل شعر ستنگاهت ردیف کنقافیه چشمانت را بر وزن دوست داشتنم...
من آرام آراملبخند می زنمتو بلند بلندعاشقم می شوی...
نگاهم که به چشمانت می افتدحواسم پرت می شودآن طرف دوست داشتنتدوبارهودوباره مستت می شوم...
رنگین کمانِمهرتوستدانهِ دانهِ اشعارممریم گمار...
رگبارِعشق بودعمقِ نگاهت...
تا همیشه چشم به راه عطرت می مانمچشم انتظاری تو زیباترین بی قراری دنیاست...
چشم هایم را که می بندم خیالت با دلم می رقصددروغ است اگر بگویم دربند چشم هایت نیستم...
عاجرم از گفتن حرفهای چشم هایتهمین قدر بگویم که دوستم داری...
خاطرات آتشینت راکجای دلم بگذارم که نسوزد...
نام تو همان است که وقتی می آید دست و دلم را می لرزاند...
کمتر بخند جانمخنده ات دلِ سنگ را عاشق میکند...
دستانم را بگیر تا زودتر از بهار شکوفه دهمتو خودت میدانی گل مریم زیباترین است...
بهشتمتٲویل می شوددر چشمهایت...
به حد دریا که عمیق است وخروشان ..عشقت در من در جریان است ......
چشم هایت عجیب اندبه من که میرسند پراز زندگی میشوند..........
دل غارت شد به تماشای نگاهت...
امتداد نگاه مان بهم رسید.. اما انقدر سرد بود؛ که منجمد شد...
حلول ماهدر سیاهِ مستِ نگاهت......
لبان توهمان شکوفه انار استکه در قلبم رویده...
شعرهایم تا آسمانبرایت قد می کشندباید روح بزرگی داشته باشی...
به یمنِحضورشزمستان مبهاران ست اِسفند...
هر صبح با باز شدن پلک هایم در من طلوع می کنیو آن طرف شعرهایم غروب...
شبیه بارانمهرروزی که نباشی می بارم...
خیابان احساسم زمستانی ستمدارا کن با من ای دوست بهار نزدیک است...
چگونه میشودبه قرص ماه چشمانتنگاه کرد و برایششعر نخواندحوالی تو که قدم میزنمهمیشه زیباترینفصل زندگیست...
باران می بارد زیباتر می شویلب ریز دوست داشتن بر بوم دلطرح لبخند می زنم...
هرروز از لبانمنام تو می چکد تو هنوز در انتهای دالانِنیامدنقدم میزنی...
عطرِ ماندگاری داردسیهِ چشمانتیک بار دیدمت....یک عمر در بند توام...
مرا بوسیدی من شعر شدم .. تو شکوفه.....
گیسوان خورشیدیتتاب دهی...بهار میشود...
آواز کن ......نت به نت نبض بوسه هایت را...... برترانه های ........آغوشم...
من مانده ام و خیابانهای دیتو بیا.. که وقت رسیدنتجانم شکوفه خواهد داد...
دلم را نذر.. ڪدام نگاهت... ڪردہ اےڪہ هرچہ می بینم جزتو..... نمی پسندم...
گونهِ اش؛ گل انداخته بوددرست؛ مثل: دامن گل گلیِ اش!زیبا بود.......
هرصبح سرریز میشودشعرهای سپیدم بر دفتر سیاهِ چشمانت...
حوالی من،جز قهوه چشم هایت،رنگی نیست...
حوالی چشمانتفصل گلریزان استنوید تمام شکوفه های بهار...
نام دیگرم،گل مریم،تو،مرا عشق بخوان...
تو بخند...من قول میدهم...تمام جهان را برایت برقصانم...
گیسوان شب یلدایی *تو*تمام خزان مرا به باد داد......
دوست داشتنت به پایم می پیچدو من گل سرخی می شومدر هوای تو......
تو آن بوسه ای که هرگزاز لبانم نمی افتی...