پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری می شودحال واحوال دلم سبز و بهاری می شوداشک شوقم می چکد هربار می بینم توراتو میایی گونه هایم آبیاری می شوداز بلور چشم تو ، ای در نگاهت آفتابباز صحن قلب من آیینه کاری می شوداز کنار عشق نابم ساده نگذر هیچ وقتمیروی روحم لبالب زخم کاری میشودبس که دارم روز و شب دلشوره ی دیدار تو لحظه ها لبریز از چشم انتظاری می شودهر کجا که می روی برگرد پیشم زودِ زودکار من با رفتنت لحظه شماری می شود...
موج موهایت شبیه شعرزیبامیشودخوب میدانم دلم یک روز دریامیشودآرزوکردم توراچون رودهرجایی که شددرمسیرقلب من یک روز پیدامیشوددردهایم گرچه بسیارند امالحظه ایباطلوع چشم های تومداوامیشودروبروی چهره ات درآینه زل میزنمتاکه دل ازعشق تو بی تاب وشیدامیشودمهربانی کن به این دل،که هزاران سال راتونباشی درمیان جمع تنهامیشودنیستی چشم انتظاری درد بی درمان شدهعشق در این بی قراری خوب رسوا میشود...
سال ها پی در پی می گذرند،روز به روز از عمر و جوانی ام هم گذشت و چشم انتظاری تاب و توانم را گرفت،ولی دریغا که خبری از آمدنت نشد... شعر: دلسوز صابر ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
شب یلداشب یلدا رسید اما نیامدبلند بالا...بلند بالا ...نیامدخزان آلوده فصل جنونمتسلی دلم، لیلا نیامدنمیدانم چه سرّی دارد امانشان از آهوی صحرا نیامدچراغ روشن بزم محبتنگاه چشم بی پروا نیامدبرای لحظه های بی قراریبه ناز فتنه شهلا نیامدانار و سیب سرخ آرزوهاشراب ناب روح افزا نیامدچه باید کرد با چشم انتظاریکه پیغامی از او حتی نیامدزمستان تا زمستان وای بر منبهار من اگر فردا نیامد♤♤♤فایل صوتی✍ علی معصوم...
چشم انتظاری های من پر کرده است این شهر رابا هر صدای زنگ در پر می کشد این چشم هاشهناز یکتا...
برای آنکه بدانیکسی که داده به تو ابروان زیبا راکشیده گوشه چشمت غروب دریا رادر استوای تن و انحنای لب هایتفشانده عطرخوش طره چلیپا رابه دشنه های پر از التهاب مژگانتفزوده ناز تب آلوده و فریبا رامیان اینهمه آدم فقط به وامق دادبهای حسرت دیدار روی عذرا راببین دفتر تاریخ کج مداری هانشان کوزه مجنون و سنگ لیلی رافدای وسعت جغرافیای دستانتکه برده طاقت چشم انتطاری ما رابرای آنکه بدانی همیشه دلتنگمنهاده ام کف پایت تمام دنیا را♤♤...
شد که شداز تو ای آرام جانم! بی وفایی شد که شدمثل ما در پیش پایت صد فدائی شد که شدهرجه پیش آید خوش آید، طالع مهرت بلندخون به دل هرکس از این بالابلائی شد که شددر سر ما غیر رویای گلی دُردانه نیستاز تو ای ناز آفرین! بی اعتنائی شد که شداشتباهی دیده ای از ما ببر از یاد خودهر جفایی از تو آهوی ختایی شد که شدشهرزاد شهر خوبانی و خود فهمیده ایمبی محلی از شما با هر گدائی شد که شدگرچه پابند عجیبی دارد این دلدادگیقسمت ما آنچ...
روزهای زندگی را نمیخام وقتی تو دیگر زنده نیستی شاید هم من مرده ام که بعد تو انگار زندگی نیست علی محمد ملکی...
اگر ساحل خموش و صخره آرام وگر کار صدف چشم انتظاری ست من و دریا نیاساییم هرگز قرار کار ما بر بیقراری است...
چشم انتظاری هایم،،، پا برجاست...♥ پرستویِ مهاجر؛ --بیا! لیلا طیبی(رها)...
برگرد شاید بودنت حال مرابهترکندتاخاطرت آرامشی درقرص خواب آور کندسرگیجه های لعنتی،دلشوره های هرشبمآری مسکن می تواند درد را باور کندازدست خود عاصی شدم،اشکم امانم را بریدیاد نگاه آخرت چشمان من را ترکندسردرد من را میکشد،تا کی نمیبینم تو رامرفین چشمت میتواند درد را کمتر کندداری عذابم میدهی،هرشب به در زل میزنمچشم انتظاری عشق را گاهی عذاب آور کندزیباترین رویای من، در خواب میبینم تو رارویاترین کابوس راباید دلم باور کند...
جان دلم بیا که در چشم انتظاری آغوشت این شب را پایانی نیست ...
نگران گلی هستمکه در غیاب تو می رویداین شعر را زنانه دوست بداروقتی به جنگ می رویو من در خانه تور می بافمتو دیگر از من عبور نخواهی کردو از این خیابان طولانیکه چشم انتظاری های من استدر غروب های پاییز نشسته بر صندلی قدیمیو هیچ نامه ای نشانی ما را ندارد. . ....
تا همیشه چشم به راه عطرت می مانمچشم انتظاری تو زیباترین بی قراری دنیاست...
تو مثل من زمستونی نداریکه باشه لحظه چشم انتظاری...