پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نیمه شب است و در پنجره ی چوبی خانه ات چشم به راه دیدنتم،بیرون بیا!کویی؟ کجایی؟آی ی سایه ی سپید خداآی ی دختر لجبازتر از گردباد. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
و فکر کنپاییزدر فراموشی فصلهابه ناگاه رسیده استو هراسی نیستکه هنوزدر شهریور خیالمچشم به راهی دوخته امکه بر پشت پرچین یادهابیایی...حال...تو بگوکدامین دریچه رابر دوگانگی بودنت بگشایم؟پاییز بی تابانه ی دلم رایاشهریور چشم انتظار دیدار را......✍ سمیه خلج...
انتظار، واژه ای است که در دل هر انسانی معنا پیدا می کند. هر کدام از ما در زندگی مان لحظاتی را تجربه کرده ایم که در آن، انتظار کشیده ایم. انتظار برای دیدن عزیزان، شنیدن خبری خوش، یا رسیدن به هدفی بزرگ. انتظار یعنی لحظه هایی که با هر تپش قلب، امید و آرزوهایت را مرور می کنی.انتظار یعنی دل تنگی، دل تنگی برای لحظه ای که در آغوش کسی که دوستش داری، آرامش پیدا کنی. انتظار یعنی شوق دیدار، شوقی که در هر نگاه به افق، در دلت شعله ور می شود و تو را به سوی...
انتظار، داستانی است که در هر قلبی نوشته می شود، قصه ای که با هر تپش قلب، عمیق تر و زیباتر می شود. انتظار یعنی لحظه هایی که با هر نسیم، بوی حضور کسی را حس می کنی که هنوز نیامده است. انتظار یعنی چشم به راه بودن، با دلی پر از امید و شوق.انتظار یعنی دل تنگی، دلتنگی برای صدایی که هر لحظه در گوش هایت زمزمه می شود و نگاهی که در عمق چشمانت جا خوش کرده است. انتظار یعنی صبر، صبری که گاهی شیرین است و گاهی تلخ، اما همیشه با عشق همراه است. انتظار یعنی ایم...
انتظار، سفری است در دل زمان، سفری که هر لحظه اش پر از احساس و اشتیاق است. انتظار یعنی چشم به راه بودن، یعنی دل بستن به آینده ای که با هر تپش قلب، نزدیک تر می شود. انتظار یعنی لحظه هایی که با هر طلوع و غروب خورشید، قلبت پر از امید و آرزو می شود.انتظار یعنی دل تنگی، دل تنگی برای لحظه ای که در آغوش کسی که دوستش داری، آرامش پیدا کنی. انتظار یعنی شوق دیدار، شوقی که در هر نگاه به افق، در دلت شعله ور می شود و تو را به سوی آینده ای روشن هدایت می کند....
انتظار، واژه ای است که در دل خود هزاران حس و عاطفه را جای داده است. انتظار یعنی چشم به راه بودن، یعنی دل بستن به آینده ای که هنوز نیامده است. انتظار یعنی لحظه هایی که با هر تیک تاک ساعت، قلبت تندتر می زند و نگاهت به در می ماند.انتظار یعنی امید، امید به آمدن کسی که با حضورش رنگ و بوی زندگی را تغییر می دهد. انتظار یعنی شوق دیدار، شوقی که در هر لحظه از روز و شب، در وجودت شعله ور است. انتظار یعنی صبر، صبری که گاهی شیرین است و گاهی تلخ، اما همیشه ...
انتظار، احساسی است که مانند نسیمی ملایم، گاهی آرام و گاهی تند بر دل می وزد. انتظار یعنی لحظه های پر از دلتنگی، لحظه هایی که هر تپش قلبت با نام او همراه است. انتظار یعنی ثانیه هایی که به کندی می گذرند، اما هر یک از آنها پر از امید و آرزوست.انتظار یعنی نگاه به افق های دور، جایی که شاید او از آنجا بیاید. انتظار یعنی شنیدن صدای قلبت که هر بار نام او را زمزمه می کند و تو را به یاد لحظه های شیرین با او می اندازد. انتظار یعنی دیدن هر غروب و طلوع خور...
دلگیرممثل پنجره ای غمگینکه دست به چانه،چشم به راهِ باران است .. عبیر باوی کتاب وُجوم...
به باز آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سر برگردانم...
چشمانم به راه مانده استهیچ قطاری تورا برایمنیاورد....
ای بی خبر از حال بیمارم رفتی و خود را به که بسپارم !باور نکردی حرف قلبم را آرام جانم دوستت دارم…دردت به قلب و روح و جانم زد عشقت فقط زخم زبانم زدجانم تو بودی زندگی برد آخر تو را برد و به جانم زد…جانم تو بودی زندگی برد آخر تو را برد و به جانم زدتو رفتی که شد روزگارم سیاه !!منم آن که ماند منتظر چشم به راه…_برشی از ترانه...
و این منم زنی تنها که لبخند هایش خشک شد موهایش سپید شد و دخترانگی هایش پوسید در انتظار مردی که هیچوقت نیامد...
آسمان چشم به راهِ « ستاره ها »ست .حجت اله حبیبی...
رَفتنِ خورشید را ، باور مکن ، من هنوزم چشم به راه جاده ام . حجت اله حبیبی...
من چشم به راه توام و لحظه ی دیدارمجنونم و در حسرت آغوش تو حیران سجاد یعقوب پور...
صورتت حک شده در مردمک چشمانمجز جمال تو نه می بینم و نه می دانمروز و شب منتطرم چشم به راهت هستمتو بیایی بدهی تاکه سرو سامانعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
سلام ...سلام بر خیابان های منتظرسلام بر کلمه ی مرموز خوشبختیسلام بر نگاه های گرم آفتابسلام بر دلهای گره خورده به آینهسلام بر گلهای شکفته شدهسلام ...اینجا دختری از جنس بهارچشم به راه ایستاده!رعنا ابراهیمی فرد...
نامه ای از هزاران نامه ام برای او که تصدقش میرومگرمای زندگی ام سلام وقتی خسته می شوم ،دوست دارم فقط تو به من بگویی عزیزم دورت بگردم خسته نباشی ومن غرق در آغوش گرمت شوم از وقتی که رفتی خودم را با خیال دیروزهایت مشغول می کنم تا شاید ناغافل امدی وچون گذشته از پشت مرا غرق در آغوش وبوسه هایت کنی ،چه توهم زیبایی !فکرش هم مرا ارامم می کند جان دلم من دیگر آن دخترک پر هیاهوی دیروز نیستم که خواستنی هایش شاید تورا از من دور می کر...
ئەم سەری ساڵ و بنی ساڵە درۆیە!من ئەو ڕۆژەی تۆ تەشریفی تێدا دەهێنی دەکەمە یەکەم ڕۆژی خۆمی، مانگی خۆمی، ساڵی خۆم،من ئێستا وەستاوم و چاوەڕێم چاوەڕێی ساڵی «دووهەزار و تۆ»م.◇شروع و پایان سال دروغ است!من آن روزی را که تو در آن می آیی، نخستین روزم، نخستین ماهم، نخستین سال ام می دانم،اکنون منتظرم و چشم به راه،چشم به راه سال دو هزار تو.شعر: توانا امینبرگردان: زانا کوردستانی...
یک کوه نمک نذر دو چشمان سیاهتای جان و تن و دیده به قربان نگاهت این رسم بُتان نیست فنا کردن عاشق یک عمر بمانم نگران چشم به راهت !!؟ بهزاد غدیری شاعر کاشانی...
.چشم من منتظرست و خبری می خواهمکه بیایی به نگاهی نظری می خواهموقت دیدار تو شد چشم به راهت هستمدر دلم صبر نمانده ثمری می خواهم مرجان شهبازی...
عزیز ِ من...چشم به راهی اتتمثیل ِتازیانه ایست در دستِ جلاد...فرو می آید بر ڪَرده ے ِتنهایی م...رویاے بودنت ڪَم شده در وادے توهم... نڪَارِ خوش خرام ...حضرتِ دلدار.... قدم بڪَذار بر آسمان وجود...تڪیه بزن بر بالشِ حریر جان...بیاساے در برم اڪَر چه اندڪ...!!🌱...
خبرت هست که بی رویِ تو آرامم نیست/نفسی هست ولی هیچ دل آرامم نیست/خبرت هست که دلتنگِ نگاهت شده ام؟/چندسالی ست که من چشم به راهت شده ام/...
دلم بی تابه مثل ساحل امشبهوا بارونیه! دریاست چشمات!نگاهت می کنم، قلبم می ریزهنمی دونی چقد زیباست چشمات! تو بی من رفتی از رویام اماهنوزم داشتنِ تو آرزومهیه عمره حرف دارم با نبودتیه عمره قاب عکست روبرومه فراموشت شدم شاید ولی منخودم رو با خیالت پیر کردم!می پرسن حالمو با بغض میگمیه چندسالیه جایی گیر کردم... یه شب هایی بیدارم تا خود صبحیه روزایی هوایی میشم از عشقبه یادت که می افتم گُر می گیرمهنوزم کوره ی آتیشم از عش...
دنیا را چشم به راه گذاشت مسافری که بازنیامد...
و چشم به راه صدایت خواهم ماند...
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد...
رنج دیده ی زمانم، شکست خورده ثانیه هاخرد شد پیکرم ,شکست وجودماضطراب مثل خوره,در می نوردد روحم راذره ذره آب می کند وجودم رادفن شده ی زیر خاکممنتظر ...اما برای چه ؟می نشینم چشم به راهمنتظر..... اما برای که؟؟؟؟ساناز ابراهیمی فرد...
شمعدانی ها راآب داده امبافه ی گیس هایم را شکافته امدر ایوان ایستاده ام ..تو قرار است بیایی......
خواب رفته اند میان خاک و خونپوتین هایت،و سال هاست قامت تا شدهٔ مادرتراه ها را می نگردچشم به راه آمدنتباشد که یک روزاستجابت شوی در میان قنوت هایش. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
نه کسی منتظرت است،نه کسی چشم به راهنه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماهبین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟!وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه......
روزهای عمر پرشتاب در گذرندبرف ریزان شد بر موهای مشکینماما هنوز هم چشم به راهمرفتیبدون هیچ آمدنی...کاش تکرار داشتی مثل فصل ها....عاقل نیستمفلسفه نمی دانمعرفان نخواندماما نیامدنت به شاگردی ام نشاند...حالا مسئله های انتظار را حل میکنممثنوی های عاشقانه را از حفظ میخوانمجغرافیای عشق را میشناسممن دروس دلی را خوب خوانده امشاگرد اول شدم در کلاس دلدادگیو حالا پیشه ام شده ست خاطره بازیمن خاطره باز ماهری هستم...
فکرش را بکنچقدر باید چشم به راه بدوزمتا خدای عشقبا دستانی اردیبهشتی بیایدو از میان درّه ای گمناملاشهء زنی را بیرون بکشدکه عمری در حسرت بهار و آزادیچون کولبرانسرگشتهء کوه ها بود !...
"کوچه جهنم و خیابان جهنم است"بدون تو سراسرِ گیلان جهنم استمن چشم به راهِ تو بودم که دی آمدروزهای دی هم نباشی جهنم استبرف می بارد و شعله می کشد آتشسرد است بیرون و درونم جهنم استنیستی خاطرات تو ذوب میکند تمامم رارشتِ بدون تو چرنوبیل است،جهنم استبخوان و بسوزان تمام شعرم راشعرهای بدونِ تو حقش جهنم استترسم که بمیرم و خدا گوید...این شاعر دیوانه جایش جهنم است!...
منو به اجبار پای سفره عقد نشوندنزیر تور حریرم به در نگاه میکنم؛شاید بیایی ومنو با خودت ببریاما بعد از این همه انتظار...نیومدی که نیومدی....کسی چه میدونه که من چشم به راه توام...با نیومدنت درخودِ،خود شکستم،بریدمآسمون هم مثل دلِ من گرفتهبی تاب،غم داره...بغض و زاری داره......
چشم به راه آبی امو همین طورآسمانو کمی دریامثل کوهستانی که تا کمر در برف هست سردم شدهبه دنبالم نگردوقتی می خندیروی لبهایت نشسته امو به آن شقایق کوچکی که در قلبت لرزید کمی آسمان تعارف می کنم......
پروانه های شادیبر دست های مهربانسرود رنگارنگ بهار رازمزمه می کنند.دلتنگم، بوی دست های مهربان رادلتنگم، شادی راچشم به راهم،بهار را ......
آن قدَر چشم به راهم خبری شیرین راکه همه روز پی دیدن یک قاصدکم...
چشم به راهندمسافراندر ایستگاه عشقبه انتظار...
عشق ...برایم خوابی دیده است...پر از بیشه های سبز خیال...من...لابلای تمشک های وحشی...سرخ سرخ رسیده ام...و چشم به راه...آمدن تو...تاصبح...بیدار مانده ام......
کافه ای کنجِ دلم ساخته ام، منتظرتسال ها خیره به در، چشم به راهت بودم...
- چشم به راهی:زمستان، آمده استمن؛و گنجشک های ایوان،چشم به راهیم! انارهای سرخروی درخت منتظرِ خانه،بی قرار دست هایت هستند. از تو چه پنهان!انار،،، بهانه ی خوبی ستتا لحظه لحظه هایمیلدای سال رابا پیچکِ بازوانتبه صبح برسانم، برگرد! لیلا طیبی (رها)...
سر به راه بودم و یک عمر نگاهم به زمینآمدی سر به هوا، چشم به راهم کردی....
جنگ پایان خواهد یافتو رهبران با هم گرم خواهند گرفتو باقى میماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش استو آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش استو فرزندانى که به انتظار پدر قهرمانشان نشسته اندنمیدانم چه کسى وطن را فروختاما دیدم چه کسىبهاى آن را پرداخت.....
نه کسی منتظر است،نه کسی چشم به راهنه خیال گذر از کوچه ما دارد ماهبین عاشق شدن و مرگمگر فرقی هست؟وقتی از عشق نصیبی نبریغیر از آه......
هوای بی تو بودنسرد است ..ناگهانی بیا ..غافلگیرم کن ..مگذار با چشم به راهیو درد بگذرد این زمستان ......
تا همیشه چشم به راه عطرت می مانمچشم انتظاری تو زیباترین بی قراری دنیاست...
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغامتو فارغی و به اَفسوس میرود ایام ......
آسمان خیره به ژرفای نگاهم شده ایباز بر بیکسی خویش گواهم شده ایگوییا باز غمی در نظرت آمده استکه چنین تیره تر از بخت سیاهم شده ایآه! میدانم و میدانم و میدانم, آهز چه دردیست که هم نغمه آهم شده ایباز یاران همه رفتند و تو تنها ماندی ؟آسمان باز چرا چشم به راهم شده ای؟...
ﺩﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ﺩﺍﺭﺩﺍﯼ ﻋﺸﻖ، ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﺰﺩﯼ...