سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بی تو گر صد جان بود،یک لحظه نتوان زیستن......
گر بی تو -یک دو روز- صبورم عجب مدار!-چون شاخ نوبریده- ندارم خبر هنوز...
ممنونم از کسی که نپرسد ز حالِ من......
ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریمشاید نیاید از مصر هر روز کاروانی...
ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریمشاید نیاید از مصر هر روز کاروانی......
در غربت مرگ بیم تنهایی نیستیاران عزیز آنطرف بیشترند...
هرگز از یاد نبردممن مدهوش تو رامن نه آنم که توان کردفراموش تو را...
گر تو باشی می توان صد سال بی جان زیستنبی تو گر صد جان بود یک لحظه نتوان زیستن...
عشقی که رفته رفته جنون آورد چه سود ؟! دیوانه گشتن از نگه اولین خوش است...