بی تو گر صد جان بود،یک لحظه نتوان زیستن...
گر بی تو -یک دو روز- صبورم عجب مدار! -چون شاخ نوبریده- ندارم خبر هنوز
ممنونم از کسی که نپرسد ز حالِ من...
ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریم شاید نیاید از مصر هر روز کاروانی
ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریم شاید نیاید از مصر هر روز کاروانی...
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست یاران عزیز آنطرف بیشترند
هرگز از یاد نبردم من مدهوش تو را من نه آنم که توان کرد فراموش تو را
گر تو باشی می توان صد سال بی جان زیستن بی تو گر صد جان بود یک لحظه نتوان زیستن
عشقی که رفته رفته جنون آورد چه سود ؟! دیوانه گشتن از نگه اولین خوش است