پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من زنم، زن....به نام عشق،عشقی که معجزه استو من در واقع همان معجزه اممن گرانبهاترین معجزه خداوندی هستمکه زیبایی را در وجود منتمام کرده استمن زنم،زن....که برای داشتنم باید به بهار سبز سلام کنیزیر باران اردیبهشت راه برویبه ساحل آرام نگاه کنیو یک دسته گل نرگس هدیه بگیریزیر پایم شبنم وار سجده کنیو هزارهزار پروانه به موهایم سنجاق بزنیآخر من زنم،زن....من یک نشانه امنشانه یک عشقعشقی برتر از خورشیدو هزار بار زیباتر از مهت...
من خورشیدم، من آبم، من تمام آنم که پیش از تو نبودو آن را جرأت تابش به این جهانم نیستکه زمین از هم می شکافد و چرخ در هم می شکندمن عشقم، های! همان که فرشتگان از بسترت باز رانده بودو هیچ خدایی تحمل سرایتم را به اندیشه ات نداشتمن زنم، همان که می خواهد و می ستاندو هیچش وحشت از پژواک کوهساران نیست...