پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در دل دردیست از تو پنهان که مپرستنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس با این همه حال و در چنین تنگدلیجا کرده محبت تو چندان که مپرس...
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرسزانسان شده ام بی سر و سامان که مپرس...
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدماین روزها به تلخزبانی زبانزدم...