سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
میگفت دختر داشتندرست شبیه این استکهجلو جلو،تکه ای از بهشت رابه تو داده اند!...
دلخوش باش بهباریکه نوری که از بین چین های پرده روی تخت تابیده.به کتاب نیمه کاره ی روی میزبه داغی فنجانت در هوای سرددلخوش باش به دو صندلی که هنوز رو به رو هم اند.به تنظیم کردن زنگ ساعت برای صبح فردا.به دفترچه ی کوچکی که رویاهایت را نگه میدارد!که معنی همین ریز ریز های ساده،شاید”زندگی ادامه دارد” باشد......
براى اتفاق خوب زندگى ات منتظر باشهر قدر که لازم است!اصلاً هر روز خودت را براى اتفاق افتادنش آماده کن و هر لحظه دنبالش بگرد!روزى نرسد که اتفاق خوبت، لابه لاى مشکلات و مسائل روزمره گم شود و دیگر هرچه بگردى پیدایش نکنى..یا این کههى بیاید پشت پنجره ى اتاقتهى بنشیند روى یقه ى پیراهنتهى خودش را روى میز کارَت برقصاندو تو نادیده اش بگیرى!و بعد ها در آلبوم هاى جوانى ات به دنبال یافتن اثرى از "اتفاق خوب" به چشم هایت توى عکس ها خ...
با بند انگشتانم در آمیزدر ته فنجان چشمانم حل شوخودت را همینجاپیش من جا بگذار!دنیاخیلی کوچک تر از آن استکه بخواهی جایی بروی!دنیاقد همین خانه استقد همین اتاققد همین آغوش......