متن خیانت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خیانت
(ضرب المثل)
مُعلّـــق، گر زنی در نــزد غــــازی
کنی با آبـــروی خویش، بــــازی
چو مشتت میشود در نزد او باز
نــدارد بر تو هــرگــز، سرفــرازی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
نیامد خم به ابرویم ز خنجر های بیگانه
ولی تا پای مرگ رفتم به لطف آشنایانم
(دوستی)
در راه دوستی، به خباثت کمین مکن
آن دل که شاد کرد دلت را غمین مکن
کردی هرآنچه خواست دلت با من ای رفیق
از ما گذشت ؛ با دگری این چنین مکن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
مردانه به پات ماندم و تو
نامرد مرا خطاب کردی
عشقم به تو بود صادقانه
اما تو هوس حساب کردی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
یه روزی از دور نگاهم می کنی و میگی ....
ببین چی داشتم و ......
چجوری آسون از دستش دادم ....🙃❤️🩹
تو نه!
گلوله ات راست می گفت !!
آدمی که پای قلبِ خود ایستاده
سایه اش زود کج خواهد شد
«آرمان پرناک»
من میخِ محبت را
برای قابی رویایی
به دیوارِ عشق کوبیدم،
یک نفر دیگر
کلاهش را به آن آویخت ...
«آرمان پرناک»
چشم هایت چهار فصل سال را به من خیانت می کردند!
همان چشم هایی که شب و روز را بر من سیاه کرده بودند!
دوازده ماه سال را،
فکر و خیالت، از نا و پایم انداخته،
غروب های چهارشنبه هم
که به زیارت اهل قبور می روم،
تسلی دلم نمی...
می دونی خیانت با آدم چیکار می کنه ؟
آروم تو خودت مچاله میشی
بدون سروصدا همه وجودت از هم میپاشه
تا آخرین لحظه زندگیت هم یادت نمیره
همش با خودت میگی مگه من چی کم داشتم ؟
مگه گناه من چی بود؟ اشتباهم کجا بود ؟
کاری باهات می...
بعداز سال ها فهمیدم جز من
پای یکی دیگه وسطه...
اون دختره میدونست نفر سوم رابطه ست
ولی منی که عاشق تر بودم بی خبر بود .
اون می دونست اما موند
چون براش فقط تو رابطه بودن مهم بود
فقط نیازاتش مهم بود .
رابطه مون لانگ بود اما...
وقتی ازش خداحافظی کردم خندید
راستش رو بخوای دلم براش سوخت
چون میدونستم پیش خودش فکر می کنه
اینبار هم مثل دفعه های قبل یا خودم سمتش میرم
یا اگه بیاد قبولش می کنم و دوباره همه چی مثل سابق میشه
فکر می کرد چون عاشقش هستم هیچوقت نمیتونم ازش...
در کتابخانەی زندگی
دنبال دو کتاب گشتم
اول: کتاب دوستی بی منت.
دوم: عشق بدون خیانت.
به من گفتند:
در قسمت کتاب های تخیلی دنبالشان بگرد!.
شعر: تافگه صابر
ترجمه : زانا کوردستانی
کاغذ مچاله شده صاف میشه ولی مثل شکل اول نمیشه...
کسی ک خیانت دیده شاید زنده باشه ولی زندگی نمی کنه..
این متن یک اصل از زندگی…
ب قلم المیرا پناهی درین کبود
حرفِ «نمی خواهم تو را» می گفت همواره/
امّا نمی دانم چرا باور نمی کردم/
با من نبود اصلا دلش؛ می دیدم این را باز/
با این دلِ دردآشنا، باور نمی کردم/
شد باورم؛ وقتی که نارویش به دید آمد/
هرچند، دردی ناروا، باور نمی کردم
شاعر: زهرا حکیمی بافقی...