پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو که هستییک جور عجیبی حال روزهای من خوب استدلم میخواهد چشمانت را ببندمو زیر گوشت زمزمه کنم عاشقی راگوش دهم تپش قلبت راکه آرام و بی وقفه میزندغرق شوم در چال گونه ات...تو که هستی خوشی تمامی ندارد انگار......
نمیشود آدم ها را وادار به وفاداری کرد...هیچکس نمیتواند بگوید من دوستت دارم پس بمانآدم ها به اندازه ی علاقه شان به تو وفاداریشان را ثابت میکننداگر زندانیشان هم کنی، کسی که نخواهد بماند میرود...و کسی که دوستت داشته باشد، آن سر دنیا هم باشی می آید، دستانت را میگیرد !...