پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می ترسم،نو عروسَت...هم بسترَتهمسرَت،آن زنِ از من سر ترَت!بی محبّت...غیر تو را درک کندقبل عشق بازی،صحنه را ترک کند!کاسه ی صبر تو را،پُر بُکندچشم سگ دارِ تو را،تَر بُکندغم و اندوه تورا،چو بزندوسطِ زندگی ات،گوه بزندتوی حمام پشت هم هی بزنددستِ رد به سینه ی تو بزندوای اگر لگد به بختَش بزندپشتِ پا به تاج و تختَش بزندوای اگر قصه به پایان برسدنکند به سیم آخر بزند...قربانِ وفایت! از ماست که برماستقانون طبیعت است!نوبت توست!ا...
رقصِ ردپای آهنگین نو عروسِ خون بس به روی تکه بلورین های منجمدِ زمین ، دل های سنگ گونه ی تماشاچیان را به وجد می آورد!دخترک شروع به رقص کرد ، ریتم آهنگ و پاشنه کفش های الماس کاریِ دخترک با هم هارمونی خاصی ایجاد کرده بود...همهمه ، همهمه ی آوازچیان و پیانیست های متبحر و گاه و بی گاه صدای شوق و ذوق بیش از میزانِ تماشاچیان آن مجلس بود.ریتم آهنگ تندتر شد.قطعه زیبایی از پیانیست نامدار ،مهدی وجدانی ، به نام جایی برای ابدیت سالن را در دست گرف...