شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
تو را تا وعده ی دیدار بدرود مرا یاد تو در تکرار بدرود...
بنگر چگونه دست تکان می دهمگویی مرا برای وداع آفریده اند!خنجر شکستدر لای کتف منمویت کلاف دودبدرود!...
می ترسم،نو عروسَت...هم بسترَتهمسرَت،آن زنِ از من سر ترَت!بی محبّت...غیر تو را درک کندقبل عشق بازی،صحنه را ترک کند!کاسه ی صبر تو را،پُر بُکندچشم سگ دارِ تو را،تَر بُکندغم و اندوه تورا،چو بزندوسطِ زندگی ات،گوه بزندتوی حمام پشت هم هی بزنددستِ رد به سینه ی تو بزندوای اگر لگد به بختَش بزندپشتِ پا به تاج و تختَش بزندوای اگر قصه به پایان برسدنکند به سیم آخر بزند...قربانِ وفایت! از ماست که برماستقانون طبیعت است!نوبت توست!ا...
گریه کردیم ...دو تا شعله ی خاموش شدهگریه کردیم...دو آهنگ فراموش شدهپر کشیدیدم ،بدون پرِ زخمی با همعشق بازیِ دوتا کفتر زخمی با هممرگ پشت سرمان بود ،نمی دانستیم بوسه ی آخرمان بود ،نمی دانستیم...زندگی حسرت یک شادی معمولی بودزندگی چرخش تنهایی و بی پولی بودزخم ،سهم تنمان بود ،نمی ترسیدیمزندگی دشمنمان بود ،نمی ترسیدیمشعر من مزه ی خاکستر و الکل می دادشعر، من را وسط زندگی ات هل می دادشعر من بین تن زخمی مان پل می شدبی...
دیگر صلاح نیست بمانم کنار توبدرود ای درست ترین اشتباه من...
شب یلداستو من تو را در آخرین سطر پاییز جا گذاشته ام،پاییز می رودزمستان می آیدو لی تو...نمی آیی، نمی روی، نمی مانی...تو را با آخرین برگ این خزانکه آرام آرام،رقصان رقصان،فرو می افتد،از گوشه ی چشمانم پاک می کنم،مسیرم نامعلوم، بی هدف،ولی بی تو،بی چشمانت،بی دستانت...زمستان می آید،آری!تصمیم درستی گرفته ام،تو نخواهی بود!در هیچ یک از روزهای برفی آینده ام!بدرود ای هزار رنگ بی فروغمن تو را در پاییز قلبم جا گذاشته ا...
روزهای بیمار را ورق می زنیم...و اما چه کسانی را دوباره خواهیم دیدو چه کسانی را نادیده بدرود خواهیم گفت!مدام چشم می بندم و خنده ی هر انکه راروزی خندیده بر ضمیر خود نقش می بندمپیش از آنکه چشم نگشایم مدام...
کذاب ترین حادثه زندگیم رفتدیوانه ی دیوانه ی دیوانگیم رفتتو میروی و جان عزیز منه مغرورهر لحظه به من دست تکان میدهد از دورانگار که تو آمده بودی بروی زودکز روز تولد به تنت رخت سفر بودبا این همه داغی که دلم دید و تبارممن این همه غم را به دلم یاد ندارمبدرود امیدم نفسم عشق عزیزمآهسته برو پشت سرت آب بریزمرویای مرا از دلِ دنیام گرفتیمن سوختم اما تو که آرام گرفتیاین منظره کوچ تو را دشت ندارداین کوچ همین کوچ که برگشت نداردبا...
آه …بدرود گل یخ زده ی بی کس منآه بدرود زن کوچک دلواپس من …...