پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بدنبال کسی هستم سری بی تاب بفروشدبرای منکه دربندم فتوح الباب بفروشدمرا بالابرَد تا اوج، تا فردای ناپیدادر آنجا از لبی دردانةالاحباب بفروشدبه آوایی که از نی می شنیدم در نیستانیشباهنگام بنوازد دف و مضراب بفروشدبخواند درد چشمم را، ببوید رنج هجرم راگلی از گلسِتانِ گلشنِ ارباب بفروشدنگوید لن ترانی یا تَرا هرگز نمی خواهمبگوید اُدخُلالبابی می تواب بفروشدخریدارش شوَم با جان و دل برپای و در بندشبه شام سرد و تاریکم مه و مهتا...