پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خیلی تنهایم، غمگینمبه واقع آن گونه که به چشم می آیم، نیستمدر تاریکی ها گم گشته امبه دنبال نورم، در پیِ امیداز مدت ها پیشهر چقدر می گردمدرونِ چاه های تاریک بیشتر غرق می شومکسی صدای فریادم را نمی شنودآن که می شنود هم توجهی نمی کند وُنمی خواهد که نجاتم بدهداما من در برابر این بی علاقگیِ مردمتشنه ی توجه و علاقه امامیدم را از دست داده اممی دانم روزی قلب کوچکم طاقت نخواهد آوردبه هر چه باور و اعتما...
از میهمانانِ زمستانیِ این کره ی خاکی بودیم و انتظار کشیدیم...در پاییز برگ های پوشاننده ی شرم مان رامتقابلن زمین ریختیمو زمستان برهنه وار گذشتتا پاییز آینده، باید بپوشانیم شانبرگ ها به جای شان باز نمی گردندزخم ها بسته نمی شوندهمه چیز باز است بر پیکرِ این حزندیگربار این برگ ها زنده خواهند شد؟پنجره یی یادآورِ «هیچ گاه گویان» جواب می دهدآرزوی اش برهنه گیِ زمستان استنه پوشیده شدن از سرِ سازش گریآرزوی اش ...