خیلی تنهایم، غمگینم به واقع آن گونه که به چشم می آیم، نیستم در تاریکی ها گم گشته ام به دنبال نورم، در پیِ امید از مدت ها پیش هر چقدر می گردم درونِ چاه های تاریک بیشتر غرق می شوم کسی صدای فریادم را نمی شنود آن که می...
از میهمانانِ زمستانیِ این کره ی خاکی بودیم و انتظار کشیدیم... در پاییز برگ های پوشاننده ی شرم مان را متقابلن زمین ریختیم و زمستان برهنه وار گذشت تا پاییز آینده، باید بپوشانیم شان برگ ها به جای شان باز نمی گردند زخم ها بسته نمی شوند همه چیز باز...