سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دوست دارم در جشن تولد ۸۰ سالگیموقتی تو آینه به خودم نگاه کردمبه تمام چین و چروکای صورتم ؛به هر تار موی سفیدم ؛حتی به تک تک خط های روی پیشانیملبخند بزنمدر اصل به اینکه همیشه برای دل خودم زندگی کردم ببالم ...دلم میخواهد گیسوان سفیدم رو ببافم و با هر تارش یک خاطره ی خوش را به یاد آورم ...دلم میخواهد بر تمام خط های پیشانیم جای بوسه های مردی باشد که دوستش دارم ...به دستانم خیره شوم همان لاک سرخ دلبرانه ام را ببینم و یاد شیطنت های دخت...
میگفت عشق مثل کاشتن دونه ی گل تو قلب اونیه که دوسش داری ...با تعجب ازش پرسیدم یعنی چی ؟!یعنی وقتی به یکی میگی دوست دارم گل عشق رو تو قلبش میکاری ؛ حالا دیگه تو در برابر اون گل مسئولی!همونطور که گل ، آب و خاک و نور خوب میخواد ؛ عشق هم حکایت همونه ...کاشتنش اول ماجراست ؛ عشق مراقبت میخوادتوجّه لازمه ؛ نور امید و محبّت میخوادباید بدونی تو سرما چطوری گرم نگهش داریباید حواستو جمع کنی چیده نشه و ریشه اش محکم تو قلبش بمونه ...مواظب این ی...