سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
زندگی را زیاد جدی نگیر!چون هرگز زنده از اون بیرون نمیری...
ای سختیِ رافِ دلت، از ده شده بیش✓ما را نده زین بیش تر آزار و تشویش. ✓♡✓از دفتر شعر: عصر حجر♡✓مصطفی مدرس پور ✓♡...
"بیا خوشبختی را برایت معنا کنم !"با یک بیت شعر عاشقانه ویک نگاه با نازو عِشوه ی دلبرانهکنار ِ تختِ چوبی فَرش شده ی ، وسطِ حیاط دَرَن دَشتِ خانه ی قدیمی ِ پدرمکه از تمامِ دَر و دیوار ِ باغ و حیاطَش عشق میبارَد و صَفا!"بیا خوشبختی را برایت معنا کنم !"با دولیوان چایِ داغ و دِبشدر دست ِ هم و شانه ها چسبیده به آغوشِ گرمِ همدر یک شبِ سَرد پاییزی .تِکیه بَر درخت ِ نارنگی و خُرمالوی ِ وَسطِ حیاط !✍فاطمه السادات ش...
سال جدید و عزیزم! خدا کند در را که باز کردیم،یک دنیا دلخوشی و خوشبختی، سوغاتیِ بخت و اقبال ما را در آغوشت داشته باشی! سهم هر کسی را به دستش بدهی و غم های سخت و سنگینِ سال قبل را در عمیق ترین بخش فراموشی ها دفن کنی! خدا کند تو مهربان تر باشی! ما امید بسته ایم! ما بسیار به تو امیدواریم...به روی خوش و بوی معطر خبرهای خوبت! ما به خدا و به همه ی خوبی هایی که با تو خواهد آمد، سبزترین امیدها را بسته ایم!...
زنان را دوست دارم،بعضی را بیشتر، آن هایی که پرند از تناقض...زنانی با موهای جوگندمی که آن ها را زیر رنگ می پوشانند. آن ها زودتر از موعد ، چین های زمان بر پیشانیشان نشسته و چهره شان در هاله ای از کدورت فرو رفته است اما برای ترمیم آن اسیر دغدغه های دست و پاگیر نشدند بااین که خود را دوست دارند . پیروان آئین نجابت که رکب خورده اند بسیار اما اهل رکب نبوده اند تلخی چشیده اند بی شمار ، اما شیرینی از کلامشان می ریزد و دلشان هر لحظه برای زندگی شان...
عاشقانه های قدیمی قشنگ تر بود ؛ به بهونه تلفن عمومی هم که شده بود میرفتن تو صف وایمیسادن یواشکی صدای دلبرُ گوش میکردن ؛ یا ظرف آش نذری بهونه دیدن یار میشددیگه نه تلفن ها عمومیه نه کسی توی ظرف آش میده واسه همینم کم کم عشق ها شبیه شارژ گوشی و ظرفای یه بار مصرف شد.دیگه نه کسی کِرشمه زُلفِ یار میبینه ؛ نه اون غَمزه نگاه های قایمکی سر کوچه رو ؛ نه لوندی چادر های گل گلی رو ...حالا کِرشمه ها شده عکسای پروفایل و غمزه شده دیر جواب دادن پیام ...
بعضی از آدمها در زندگی ات هستند که از همان لحظه ی اول که وارد میشوند حضورشان عطر و قشنگی خاصی دارد .همان آدمهایی که با لبخندشان دلتان غنج میرود .همان هایی که با اولین کلماتشان تا ناکجاآباد رویاها میروید و قند در دلتان آب میشود .همان آدمهایی که کافیست یک خط روی پیشانیشان بیفتد تا هزار فکر کنید که نکند از شما دلخور است .دلتان نمی آید اسمشان از صفحه ی گوشی و قلبتان پاک شود و هر لحظه منتظر دیدنشان هستید .همان آدمهایی که دستانشان اوج گرماس...
همه ی دستها دستی می خواهند که روزی گرم و محکم بگیرتشان، دستی پر از هوایت را دارم های بی انتهاهمه ی چشم ها چشمی می خواهند که به معنای تو بی نظیری نگاهش کندهمه ی لبها لبی می خواهند،که با گفتن دوستت دارم تسکینی باشد برای روزهایی که حتی حوصله ی خودشان را هم ندارندرعنا ابراهیمی فرد...
دلتنگ هم نیستمکه بگویم دلم برایت تنگ شده!اینجا هوا صاف است،آفتاب لبخند می زندو من یاد گرفته ام ...زندگی ام را خودم بسازمرعنا ابراهیمی فرد...
یک جور دوست داشتن هایی هم هستند که به زبان آورده نمیشوندباید حسشان کردمثلِ عشق های امروزی نیست که دَم به ثانیه بیخِ گوشَت بگوید "دوستت دارم"،"عاشقتم" و "میمیرم برات" و رگبار استیکر قلب و بوسهدوستت دارم هایی از جنسِ مادربزرگ کههر لحظه میتوان حسش کردبا یادآوریِ ساعتِ قرصایِ قند و چربی پدربزرگبا به راه بودنِ همیشگی سماورِ کنجِ اتاقبا پیچیدن عطرِ فسنجانِ سرظهرش توی کوچهبا شنیدنِ یک خانوم تهِ اسمش ُشرمِ بع...
مرد ها را میشناسی؟!!همان چهارشانه ی قوی و آن بمِ مردانه ی دوست داشتنی،که همیشه حریفِ درِ محکمِ شیشه ی مربا،سنگینی کیسه های خرید، جابجا کردنِ مبل های خانه و غُرغُرهای زنانه هستند،که خوب میدانند کِی دلت هوسِ شیرینی ناپلئونی میکند تا برایت بخرند،یا کی دلت قدم زدنِ دوتایی می خواهد،سر به هواهایِ مهربان که فراموش کاریشان را با شاخه ای گُل و خوراکی مورد علاقه ات و یک "ببخشیدِ" ساده از دلت در میاورند،که وقتی از سرکار می آیند دل گرم...
کاش امروز بشود چشم هایم را به تو هدیه دهم تا تو با حسی که من به تو دارم خود را ببینیتا بدانی برای این مومن خدا ترینییک روز پیر می شوی و چین و چروک صورتت تمام زیبایی تورا در بر خواهد گرفت اما چشم های من تا آخر دنیا تورا خواهد پرستید...دلخوش نباش به این هایی که امروز برایت به به و چه چه می کنند...من تورا حتی وقتی صدایت زیبا نباشد و جذابیت امروز را هم نداشته باشی دوست خواهم داشت....افسوس تا تو حس مرا به خود بفهمی چشمان من هم مثل تو کم سو...
دلبر ترین دلربای بهار هم رسیدماهی که تنها یک بار در سال با بوی بهار نارنجش دل می بره از کل ماه های سال"اردیبهشت"اردیبهشتیای مهربون و دوس داشتنی که یجورایی خاص دل بری رو بلدن.مث ماه تولدشون حال و هوای خوبی دارن همیشه.رفاقت با اونا یه دلگرمی خاصی داره.خیلی شیک پوشن و خوش برخورد.گاهی زود سر میرن ولی چیزی تو دلشون نیس.خلاصه که یه اردیبهشتی همه جوره خواستنیِ برا همه..به اردیبهشت هزاران معنی رو میشه نسبت دادمهربون چون آب...
بهار جاناین شهرِ پُر بی حرفیستتا مغزِ استخوانِ آرزویش برف باریده ...کاش این بار که آمدیبرایمان کمی خیالِ خوش بیاوریدیگر کسی با هیچ هوایِ تازه ای اهلِ تو نمی شود...
خاصیت عشق اینه که هیچ وقت کهنه نمی شه، حتی تکراری هم نمی شه!من هربار که می بینمت مثل اون روزای اول، قلبم به تپش میوفته، دستام از هیجان عرق می کنه، چشمام چیزی جز تو رو نمی بینه. گلوم خشک می شه و نمی تونم درست حسابی باهات حرف بزنم.وقتی بهم لبخند می ز نی، می خوام از شوق گریه کنم.تو نمی دونی که چشمات با دل من چیکار می کنه، اصلا چشمای تو با همه ی آدما فرق داره! جهان منه برق توی چشمات...کنار تو بیخیال همه ی غصه های زندگیم می شمکنار تو غم برا...
من بریدم؛ او برید؛ آنها بریدند از دلموای از این تصریف تلخ و درد ناهنجار من....ط.ع...
ما زن ها ...نه عشقمان را با ملاک ثروت انتخاب می کنیمنه بدنی ورزیده و قد رشید و ته ریش و عطر تلخ ... در رویاهای پانزده سالگی مان مرد رویاهایمان این چنین بودهولی ... ما عاشق کسی می شویم که بوی ماندن بدهدکسی که بفهمد بهانه گیری هایمان ناز برای یار ناز کش استکسی که درک کند جنس زن حسود است و انگ شکاکی نزندما کسی را دوست داریم که کنارش جای توقعِ هرروز شاخه ای گلبتوانیم دلخوش کنیم به گل های پیراهنمان...
مگر خوشبختی همان لبخند غیر قابل کنترلی نیست که چند ثانیه روی صورتت می نشیند؟! مگر همان عطر چای و هل پیچیده داخل آشپزخانه نیست؟! لباس راحت و خنکی که بعد از یک روز سخت تحصیلی یا کاری می پوشید؟! آب خنکی که با پایین رفتن سیب گلویتان را تکان می دهد؟! باد کولر پس از یک پیاده روی طولانی در انتهای تیرماه؟! شنیدن حرف های بریده بریده از زبان کسی که دوستش دارید؟! تشخیص حرف های کودکانه ی نوزادی که به تازگی چهار دست و پا می کند؟! مگر شیرین بخت...
اولین ها همیشه قشنگ اند.اولین جشن تولد، اولین کارت صدآفرین، اولین پیروزی، اولین شکست، اولین غم، اولین درد، اولین حسرت و... اولین عشق.این اولین عشق، چیز عجیبی است. مجموعه ای از اولین های زیادی است. اولین یک جوری شدن دل آدم، اولین لبخند یواشکی، اولین گل انداختن گونه ها، اولین لمس چندثانیه ای دست ها، اولین قهر، اولین آشتی، اولین منت کشی، اولین غم، اولین درد و اولین حسرت.و گاهی خورنده ترین غم و مزمن ترین درد و جان سوزترین حسرتی که تجربه می...
حالا تو هِی بشین و گریه کن ؛یا کل شب را زانوی غم بغل بگیر و به کسی فکر کن که رفته یا نیست!خدا خدا کن که بیاید یا برسانم به معشوقم!😏ماه رویی شبیه تو جز خنده نباید به لبش چیزی باشد....دختری شبیه تو باید آنقدر عاقل وفهمیده باشد که زندگی اش را با معشوقی که به دردش نمیخورد تباه نکند!آری ، آری کاملا میدانم عاشقی درد سرها دارد و به همین آسانی فراموشی میسر نیست!ولی آیا کسی که دوستت دارد تو را میگذارد به حال خودت یا فراموشت میکند؟😏یا اصلا میگذار...
غصه نخور رفیقِ دلتنگ و خسته ٔ من،پاییز قرار نیست همواره فصلِ رفتنو تنهایی و بغض باشد؛شاید گمشده ٔ تو،پاییزِ امسال نارنجی ها را ببیندو دلش هوای عاشقی کند؛شاید این پاییز بوی گیسوانت،فرهادی را مجنون کند؛شاید این پاییز چهارچوبِ بازوانت،شیرینی را لیلی کند!آن وقت جان می دهد قدم زدن زیرِ باراندر دنیایی دو نفره!غصه نخور رفیق...تاریخِ انقضای دلتنگی،همیشه زودتر از چیزی است که فکر میکنی!...
من بی واژه تو را سرودم مادر.جایی که تو نفس میکشی،جایی که ردپاهایت را میگذاری،هیچ کویری خشک نمی ماند.هیچ ابری بدون گریه نمیبارد.از روح به جان به من نزدیک تری.حس زیبایِ نگاهت،بوی عطرِ خوشِ گوشه ی لبانت،انگیزه ای برایِ راه رفتن بر روی سختی ها ایجاد میکند..هرجا اسمت را نوشتم،به هر سمت موهایت را شانه زدی،به هر سو انگشتانت را تکان دادی،امید در دلم جوانه زد..."قشنگ ترین هدیه خدا دوستت دارم"❤...
تو برایم امنیت را معنا کن تا من برایت اطمینان را بخش کنم اصلا تو بیا و اعتماد را سنجاق کن به قلبم تا من تمامم را به دست باد و بورانهایی که راه می اندازی بسپارم با خیالی آسوده...
آغوشم رابرایت کنار گذاشته امحتی بوسه هایم راشاید در عصر آغوش های یک روزه و بوسه های ساعتی!عقب مانده ام بخواننداما منبه بازوانم تنها قول تو را داده امو سکوت لب هایم با همنشینی لب های تو خواهد شکستعزیز دلم دلت قرص......
باید قبول کنیم بعضی آدمها را کمتر دیده ایم،مثل مداد رنگیِ قهوه ایِ گم شده میانِ آنهمه رنگ،مثل خودکارِ مشکی،مثل همانهایی که بیشتر از بقیه کنارمان بودند و ما هیچ ندیدیمشان ..همان هایی که به قولِ معروف دستشان نمک ندارد...
چقدر خوب است این آدمی که وقتی شما در کنارش هستید و قرار است ساعاتی را با هم بگذرانید مدام سرش توی گوشی نیست.وقتی دارید حرف می زنید توی اینستاگرام پست لایک نمی کند یا مشغول جواب دادن به پی ام های تلگرامش نیست. اصلا تلفن همراهش را از جیب یا کیفش بیرون نمی آورد. آن دقایق می شود انسانی بیگانه با تکنولوژی! چقدر خوب است که وقتی با هم می روید جایی و می نشینید یک چیزی بخورید؛ تمام حواسش به در ورودی و آمد و شد مردم نیست و زنها و مردها ...
به من نخندفقط گاهی چشم هایت را ببندفقط گاهی که دست های مرا گرفته باشی و تا پشت پرچین برده باشیمن به کسی نمی گویم تو دوستم نداشتی، تو به کسی نگو من... بگذار همه فکر کنند ما عاشق همیمبگذار همه فکر کنند تو تازه نرسیده ای و من خسته نیستمو این اولین بار نیست که شعر عاشقانه می گویمشعری که به خودش نپیچیده باشدبه من نخندکه نه زنی شهری ام که بوی ادکلن بدهدنه زنی روستایی که بوی اسپندو شکل دوست داشتنش مثل خودش بی وطن استبه من نخند وقتی...
هر آدمی باید در مخاطبین ِ تلفن همراه خودشماره ای داشته باشدکه هر وقت دلش گرفتاسمش را مرتب نگاه کند و دلش بلرزد ...شماره اش را بگیردحتی اگر جواب نمیدهدحتی اگر اپراتور بی انصاف بگوید"دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است ،لطفا بعدا ..."و هی بعدا و بعدا شماره اش را بگیرد ...تلفن های همراهفقط به همین درد میخورند ...هر آدمی باید در تلفن همراه خودپیامکی داشته باشدکه بعد از گذشتن مدتها از دریافت آنهر شب و هر شب آن...
دلم چند شب خواب میخواهددر کلبه ای پر از شبنم دلم خاموشی میخواهدناشناس در خانه ای پر از ماتَم،دل بیچاره ی من چه میخواهی؟از دل هایی که سنگ شده استاز دنیایی که گورستان شده است از طعلم تلخ قهوه ی سیاهاز نغمه های پر درد صًبادل بیچاره ی من چه میخواهی؟از آیینه های شکسته ی نیازاز وداعِ معرفت با مردم این دیاردل بیچاره ی من چه میخواهی؟ «اسفندِ ۱۳۹۷»✍...
کاش شهربازی بودمو تمام عمرم را، شادی و قهقهه ی کودکانی را میدیدم، که در دنیایی متروکه، با بزرگ ترهایی بی رمق، برای ساعتی با من خوشحال بودند.کاش باران بودمو به گل هایی که قرار است دلیلِ عاشقانه های کوچک اما واقعیِ مردان و زنانِ در رَه عشق بشوند، جان میدادم.کاش کتاب بودمکه دلیلِ تحول در زیستنِ انسانی میشدم.کاش عروسکی بودمکه شورِ زندگانی را در دلِ دخترکانِ گیسو تراشیده ی در بیمارستان ها، زنده میکردم.کاشکمیفق...
اگر به گذشته بر می گشتم؟ چیزی را تغییر نمی دادم، می ترسیدم اصلاح یک اشتباه کوچک، دستآورد بزرگی در اکنون یا آینده را از من بگیرد. اگر به گذشته بر می گشتم، هیچ کاری نمی کردم، فقط نگاه می کردم و از تماشای پازل به هم ریخته ای که با رنج و آزمون و خطای بسیار و آرام آرام کنار هم چیده می شد، لذت می بردم. اگر به گذشته ام بر می گشتم کاری نمی کردم، چیزی را عوض نمی کردم، ولی محال بود کودکی ام را ببینم و در آغوشش نگیرم و در گوشش نگویم: «سختی های بسیاری در پیش...
اگه بوی بهار نارنج، یه ماه از سال همه رو مست و دیوونه ی خودش می کنه،پس من مست ترین و دیوونه ترین آدم روی زمینم.بوی دستات، بوی آغوشت، عطر تنت.. .از اینا بهتر و موندگارتر عطری هست؟بهار نارنج همیشگی خودمی!...
یک "صبح بخیر"هایی هم هستکه برای شنیدنشاز صبح زود بیدار می شویو بعدِ آن، تازه می خواهی سر به تنِ دنیا باشدتازه می خواهی چشمِ دیدنِ فردا را هم داشته باشیتازه می خواهی بنشینی وزنده بودنت را زندگی کنیبنشینی و تماشا کنی..که خوشی از سر و کول آن روز تو بالا می رود... قبول کنکه گاهی تمام روز توبه همین "صبح بخیر عزیزم" های یکی بستگی دارد...♥️♥️...
انسانها شبیه هم عمر نمی کنندیکی زندگی میکند یکی تحمّل!انسانها شبیه هم تحمّل نمی کنندیکی تاب می آوردیکی می شِکند....انسانها شبیه هم نمی شکنندیکی از وسط دو نیم می شوددیگری تکه تکه...تکه ها شبیه هم نیستندتکه ای یک قرن عمر می کندتکه اییک روز......
ولنتاین ... چه واژه ی نا مفهمومی.کافیست در افکارم خطور کنی.و عشق مثل جیوه ای از من بالا می آید..تاریخ چه شمسی چه میلادی...در کنارت هر روز ... روز عشق است ....
برای دیدن آن چشم ها، با چشم پر شوق آمدم و با چشمانی تر گونه هایی خیس به کلبه تنهایی ام بازگشتم! به هم می آمدید!دردهایم به کنار کاش خبر میدادی،سر راه،برای دلبر خندانت گل می خریدم!...
یاد بگیریدادمی که دلش گرفتهگوشش پره از حرفایه منطقیه،تحملشم لبریزه از نصیحت ها...اونا فقط ازتون یه شونه برای تکیه میخوان،شایدم دوتا دستتون،یا یه لیوان چای داغ که بشینید روبه روشون سکوت کنیدبزارید حرف بزنه،گریه کنه ،دستاتون بگیره...دستاشو بگیرید ،اشکاشو پاک کنیدتو این لحظه ها اونا یک فیلسوف نمیخوان که پر از تجربه اسشاید تنها چیزی که لازم دارنیه ادمِ مهربونه...همینمتن : پردیس رحیمی...
حوالی عشقآنجاست که کلیدِ خانه مان یکی شود...بالینمان یکی شود...غصه هایمان یکی شود...شادی هایمان یکی شود...حوالی عشق ،جایست که چهار گوشه اش بنامِ عشق من و تو شناخته شود.....
هر زنی دوست داردمعشوقه اش مردی باشدکه خط به خط معنایش کند...زن ها انتظار عجیبی دارند ،گاهی دلشان می خواهدنگفته هایش را بشنوی...و برایش اصلا مهم نیستچگونه این کار نشدنیممکن خواهد شد...زن ها عجیب دوست داشته شدنرا دوست دارند...!!دوست داشتنی که بههمین راحتیها تمام نشود وتا بینهایت ادامه پیدا کند...زن ها موجودات عجیبی هستند ؛زن ها را زنانه بفهمید ......
جوانی کُنید ؛جلویِ آینه با خودتان حرف بزنید ،بلند بخندید و بِچَرخید !!خودتان را بغل کنید !به دَرَک که چه فکری راجع به تو میکنند !فکرِ آنها تو را خوشبخت نمیکند ؛به درک که رفت ...او فقط راه را برایِ خوشبختیِ شما باز کرده این را دیر یا زود میفهمید ...یک لحظه تصور کنید پیر و تنها و بیمارید،( که حتمأ این لحظه را خواهید داشت )آن لحظه تنها آرزویِتان یک روز از همین روزهایِ جوانیِ شماست که بیهوده برایَش غُصه میخورید و بی هدف شب را صب...
هر نقشی که بکشی بستگی به خودت داره چه رنگیش کنی سبزش کنی، مثل جنگل روحتو جَلا میدهزردش کنی ،مثل خورشید بهت نور میده اُمید میده یا آبیش کن مثل دریا ،بهت آرامش میده سیاهم بشه غصه نخور ستاره بکش و درخشانش کن ⭐اصلا بزار خراب بشه اهمیت نده دوباره بِکش دوباره رنگ کن ...صفحه به صفحه زندگیتو رفیق ....🎨...
همه از زیبایی چشم های رنگی میگویندو دل به زیبایی فریبنده ی آن میبندندمن اما جای گم شدن در سبزی جنگلو غرق آبیِ دریای خیالی این چشم ها شدنمدت هاست که بی خواب قهوه ی ناب چشمان کسی شدمکه میشود هزاران شعر برایش گفتهزار تصویر از چشمانش کشیدفقط کافیست دل ببازی به آنآن وقت است که تا ابدمیشود کنارش به تماشای دریا بنشینی و به موسیقی صدایش گوش کنی و از قهوه ی چشمانش بنوشیو چه اعتیاد ترک ناشدنی ست این قهوه ی کم یاب چشمان دلبر...
خودت باش؛خودِ خودتبرای دوست داشته شدن،نیازی به تظاهرنیست،وقتی خودت باشی دوستداشتنی تری،خواستنی تری!خودت باشدر وزش باد خودت را رها کنفریاد بکشبخندگیسوانت را به رقصِ باد بسپارزیر شکوفه های گیلاسقدم بزنآواز بخوانرویاپردازی کن!همان باش که هستینقاب بر چهره نزن،سفسطه نکنغرورِ بیجا محبوبت نمی کند!وقتی شیطنت می کنی و چشمانت می خنددو خودِ خودت هستیدوست داشتنی تری اشتباه نکن!همه سادگی را بیشتر دوست دارندعشق در سادگی ...
انگار در دنیای من به دنبال لیلی میگردندبدون انکه مجنون باشندشیرین ها برای فرهاد ها زود تلخ میشوندامروز ژولیت بمیرد رومئو اخ هم نمیگویدکاش به جای داستان های دیروزحقیقت امروز را به ما گفته بودند....
هر چقدر هم که فکر میکنم، دلیلی برای کم آوردن پیدا نمی کنم!هنوز خیلی زود است برای تسلیم شدن رفیق!دنیا هنوز خیلی چیز ها را به ما بدهکار است ها!مگر چکار کرده ایم که به این زودی ها خسته بشویم و زانوی غم بغل بگیریم؟کدام شادی های واقعی نصیب مان شده؟کدام خنده های از ته دل سهم مان شده!کدام اشک های از سر شوق مهمان، چشمانمان شده؟کدام یار، تنها بارِ قلب مان شده؟کدام آغوشِ امن و تکیه گاه محکم، حاکم احساسِ مان شده؟کدام همدم پای گریه و بغض ه...
آدم دلش بعضی هارو یه طور دیگه ای میخواد!بعضی ها یه جور خاص،خواستنی هستن!جوری که حتی نمیشه و نمی تونه آدم اندازه دوست داشتنی بودنشون رو با جمله ای توصیف کنه ...مثلا؛حسِ اون خوابای هیجانی رو دارن که داری از بالای یه کوه پایین میفتی،همین که می خوای محکم زمین بخوری،چشاتو باز میکنی و یه نفس عمیق میکشی،میگی؛خداروشکر که خواب بود!حسِ اون روزایی رو داره که مدادت یه کوچولو شده و نمیتونی از ترسِ مسخره شدن از جامدادیت بیرون بیاری و همون روز تو مدرسه ...
فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد .تو چایت را بنوش .روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن.میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی.برای پرنده ها دانه بریزی و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری.میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است.میشود از زندگی لذت برد .میشود از ثانیه ها نهایت استفاده ر...
"دوستت دارم" ، در زبان مردان شکل های مختلفی دارد !بعضی ها با یک شاخه گل ... بعضی ها با یک چشمک در یک مهمانی شلوغ ...برخی با بوسه ای آتشین در نیمه های شب ...عده ای با گفتن : "خانم، آستینم را تا میزنی ؟"اما فقط تعداد اندکی از آن ها بجای گفتن دوستت دارم، برای معشوقه شان شعر می سرایند ...با این تفاوت ،که می خواهند ، تمام دنیا از این دوست داشتن با خبر شوند !...
چیزه خیلی قشنگیهجادو میکنهارامش میدهقوت قلبه همسموقع غم و ناراحتیعصبانیت و دلخوریو حتی شادی و خوشحالی ، کاربرد دارهاره اون چیزی که دارم از فوایدش براتون میگمچیزی نیس جز \ بغل \خیلی سادس نیاز به پرداخت پول یا انجام کاری نیسخیلی راحت میتونی این چیز ارزشمند رو به عزیزانت تقدیم کنیپس بیا از این به بعد به کسایی که دوسشون داری هدیه بده ، یک هدیه ی ارزشمند و پر از کاربردیک هدیه ی پر از ارامش ، مثل \ بغل \✨...
مرا در آغوش بگیر...آنقدر محکم که تک تک ذرات بدنم،معنای واژه ی جدایی را از یاد ببرند.آنقدر عاشقانه که حسرت بخورند تمام کسانیکه در میانه ی راه ،دست از تلاش برداشته اند.آنقدر مردانه که مهر سکوت بر لب بزنند تمام آنهایی که مارا وصله ی ناجور میخواندند.مرا ببوسآنقدر گرم و تبدار که ذوب شود یخ روزهای سرد نبودت.آنقدر بدور از هوس،که همسر و همپا شدنت در لحظه لحظه اش جاری باشدآنقدر صمیمانه،که از نو بنا شوم در سنگر شانه هایت.تو باش.تو بمان......