خانه ام ویرانی جامه ام عریانی عشق بازی من و صبح عدم چه خوشیها که نمی انگیزد شهر خالیست ز هیچ پشت هر هیچ که با هیچ درآمیخته است هیچ هیچِ دگری پیدا نیست هر چه چیز است نه چیز هرچه هست است نه هست هر چه بود است نه...