پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زهر است عطای خلق، هر چند دوا باشدحاجت ز که میخواهی، جایی که خدا باشد؟!...
به هرکس خویش را بندم، نسازد هفته ای با من......
این عشقِ آتشین را نتوان نهفت در دلپنهان نمی توان کرد در شیشه رنگِ باده...
هر سو پیِ نان، دوندگی ما را کشت......
یک تن نیافتیمکه بفهمد زبان ماهمشهریاند مردم وُ ما در میانْ غریب!...