پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای خاک غافل مشو از یار مننهاندی درون خفته دلدار منهمه دنیای من بفدای حی اونشد مهرش به دل خونبار منکاش آغوش خاک، دل من بودبه اشک خون زِ دل غمبار منگوهر جانَم خفته در بر توستقعود به مدفن، دلِ اشکبار منسرد نشو خاک ز طُره جان منلا لا بخواب گسستهِ گُل گلزار مننشد سوی عمر همای وصال کام ماافول عمر گذر قبرستان دیدار منپس او روی سوی دهر نیست مراگشا مدفنی به بر خفته دل وقار منرها ز بوم مذلت پَرم مطار ...