پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
. شهریاری که شده قطعه حصیری کفنشاین حسبن است که آفاق شده سینه زنشداغ او بر جگر تشنه ی صحرا باقی ستتا سماوات و زمینند به حزن و محنش هفت گردون به لبش زمزمه و شور و نواستاز تب غم زده ی داغ عقیق دهنشآی ای گریه سرایان بسرایید غزل از سر نیزه سوار و بدن بی کفنشبگذریم اینکه سرش تشنه بریدند ولیاسبها از چه دواندند به روی بدنش اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
بی دست کربلا دست مرا بگیر......
داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولیبی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است...