یک نویسندۀ حرفه ای، آماتوری است که تسلیم نشد.
دیکتاتور آغوش توست که هربار مرا تسلیم میکند
من چو سرداری که تنها مانده در میدان جنگ در مصافم با زنی زیبا که تسلیمم نشد
با پارچه سپید صلح با عشق لباس عروسی دوخت و خود را تسلیم کرد!