پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از هر چه تخته سنگ بیزارم،چه آنها که سنگ مزار شهیدان و اموات می شودچه آنها که دیوار زندان...یا که گاهی مجسمه ای از یک دیکتاتور که دو راهی آزادی را می بندد...شعر: روژ حلبچه ای ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
یک دیکتاتور برای مردمش همان رفتار ی را دارد که با خانواده اش، تنها با این تفاوت که خانواده اش به اشتباهات و بدی های او عادت کرده و آنها را مشروع میداند...
در قلبِ همه ما یک دیکتاتور بی رحم است که حاضر است زندگی هزاران نفر را به خاطر تامینِ شادی چند نفری که دوستشان داریم نابود کند !...
من به کم قانع نیستم...من به این بودن های گاه و بی گاه قانع نیستممن تورا میخواهم تمام و کمال،تمام بودو نبودت راسهم من از تو تمام وجودت است دلربااینجا در قلمرو من،حکومت عشق دیکتاتوریستو من دیکتاتورترین عاشق در سرزمین عشقم......
و نیمکت هادیکتاتورهایی که برای برنخاستن اتسرِ کلاس درس نشسته اند...!...
غیر از خود را، بی راهه می داندجاده؛ که دیکتاتور است...!...
عزیزم! پای تو که به میان می آیدمن، دیکتاتور ترین فرد روی زمینمکسی که میخواهد مالک تمام و کمال تو باشدقلب تو عشق تووجود تو و نگاه های توآری من دیکتاتور ترینمزیرا میخواهم تمامت از آن من باشدتمام تو...️...
دیکتاتورها خود را آزاد می کنند، ولی در عوض مردم را اسیر می کنند....
مرد بودن که به صدای بلند نیست!به دیکتاتور بودن در خانه نیست!مرد یعنی تکیه گاه شانه های زنانه ی من باشی؛یعنی اخلاق های بچه گانه ی خانه ی پدری ام را به جان بخرییا غذاهای سوخته و شوری را که برای اولین تجربه ی مان زیر یک سقف برایت درست میکنم با ولع میخوری که دلم نشکندیعنی لباسِ خستگی هایت را بیرون از خانه در میاوری و با تمامِ انرژی ات به خانه میایی…یعنی جمعه ها بگویی ناهار با من و تو استراحت کن…یعنی همیشه به جای غر زد...
دیکتاتور فقط دلم که حرف اول و آخرش دوست داشتن تو را به کرسی میشونه ...️️️...
دیکتاتور آغوش توستکه هربار مرا تسلیم میکند...
دیکتاتور فقط دلم که حرف اول و آخرش دوست داشتن تو رو به کرسی میشونه...
در قلبِ همه ما یک دیکتاتور بیرحم است که حاضر است زندگی هزاران نفر را به خاطر تامینِ شادی چند نفری که دوستشان داریم ، نابود کند !...
قسم به نامت…آنقدر عاشقانه هایم را روی این دیوار مجازی جار میزنم که خودت مجبور شوی بیای و بگویی…. آهای اد لیستاش:مخاطبش منم….فقط من….من عشقشم…..“هی تو دلیل متن هایم……..*زیبایی ات دیکتاتوریست که کلمات را در منبه گلوله می بندد..!هر لحظه شعری در من شهید می شود…اصلا می خواهم….آنقدر خودخواهانه در آغوش بگیرمت که جای ضربان قلبم بر روی تنت بماند…به اندازه زیبایی درختان پر شکوفهدوستت_دارم...
من در حضور خدای سوگند خوردهام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم....
اینجاخاورمیانه استسرزمین صلحهای موقتبین جنگهای پیاپیسرزمین خلیفهها، امپراتوران، شاهزادگان، حرمسراهاو مردمی که نمیدانندبرای اعدام یک دیکتاتورباید بخندندیا گریه کنند؟...