متن سپید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سپید
ناشتای ناشتا
به در فکر می کنم
برف می بارد برف
آن بیرون
برج های بلندی
سر زیرِ برف کرده اند...
«آرمان پرناک»
انسان غمگین دنیا را زیبا تر می بیند .
عزیز حسینی
شاید باران،
تنها صدای تو را برای من آورد،
یا شاید باد،
عطر تو را از لابه لای گل های پژمرده بیاورد.
چه غم انگیز است این شب ها،
وقتی ماه، پشت ابرها پنهان می شود،
و من به یاد تو،
از دل این تاریکی ها عبور می کنم.
دلم...
نام شعر:دلِ شکسته
درد یعنی من منهای تو
تو هم در جمع دیگران
خوش به حال دیگران
من یعنی بی تو در اندیشه ی تو
تو یعنی منهای من در اندیشه ی او
دلِ شکسته یعنی درد به طور پیوسته
درد یعنی من منهای تو
ابر هم دلش به حالم...
شب شد
شب تو بی من بخیر است
این برای سرنوشت ما
حتما خیر است
اگر بگویم به تو
برگرد و دوباره بشو
ماه شب های تار من
جواب تو
حتما خیر است
مجید محمدی(تنها)
تخلص تنها کانال تلگرام👇🏻
https://t.me/majidnegah
چشمان آبی تو
آدم را به یغما میبرد
در چشمان تو، سرگردان می شوم، گم می شوم،
با آرزوی یک لحظه از آرامش
تویی دنیایی که در آغوشت، همه اندازه ها فراموش می شود،
و هر لحظه با تو، یک سفر به دنیای جدید آغاز می شود.
در چشمان تو،...
خب میدانم که میدانی ،دلم از فراغت چه ها میکشد
بر زبان نمی آوری ...
ولی چشمانت ....
چشمانت تمامش را گشوده است .
.
عزیز حسینی
نه ! /
اینطوری نمی شود ، /
نه ! /
باید /
کوله ی خالیِ سنگینم را /
بار دیگر بگردم /
مگر می شود کسی که دوستش داری /
برای شب های سردِ پادگان /
روزهای گرمی نبافته باشد؟! /
آرمان پرناک
به گل
به سوی گل بیندازم نگاهی
که از شادی های تو می خندد
باغ و بوستان در آغوش عشق
رقص می کنند و برافروخته می شوند
به سوی گل پرتاب می کنم دلی
که از پاکی و زیبایی تو می تپد
رنگارنگی تو همه را فریب می دهد
جان...
توقف شادی در 5:35 دقیقه بامداد
نام هیچ کتابی
یک تراژدی دردناک
در هوای غبار آلود
زنی؛ در هیاهوی زندگی
تختی که مرثیه آه سر داد
و آرام بخش ترین صدا را گم کرد
خسته از گریز مرکز
دایره زندگی را
پرت می شود
یوغ هجر
بغض تمام نشدنی
نحس...
همه ی آدمهای اطرافمان قرار نیست همیشگی باشند.
گاهی آدمها می آیند در زندگی ما
تا به ما نشان بدهند چه چیزی درست و چه چیزی غلط هست.
تا به ما یاد بدهند خودمان را دوست داشته باشیم.
تا حالمان را برای لحظه ای کوتاه بهتر کنند.
همه تا ابد...
برای تو که ؛
نه نامه هایم را خواندی
نه شعر هایم را شنیدی
کاش تاری از موهای سپیدم را باد به دستت یا
نگفته های در آب روان شده ام را دریا به گوشت برساند.
اما میدانم باز هم، نه می شود نه می رسد نه تو حواست هست......
سپیدترین حاشیه
میان سبز و سرخ نگاهت
برهنگی معنی ندارد.
گاهی به گنگی
حرفی پرت می کنی
و گاهی هم چُنان شفاف
که آینه در برابرش لُنگ می اندازد.
تو
اهل حاشیه،
اهل دیواری که چین را از جهان جدا کرد
نبودی،
همان قدر در جهان سوم ت غرقی
که...
تو را هرشب پرسه میزنم
در دل سیاهِ آسمان...
مرورت میکنم با پای پیاده...
می کشانم تو را تا دور دست های ستاره
نور میگیرم از تو♥
کام میگیرم از تو♥
ماه من...
سهم من شو یک شب
جان می گیرم از تو❤️
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
قهوه ی تلخ
در اندیشه ی من شیرین است
چون تو با من باشی
مینشینم به نگاهت
بگشا راز این ثانیه ها ،
تو بنوش...
من به زیباییِ این غمزه ی خوش نقش لبت ، جان خود باخته ام.
تو بنوش...
یار خوش نقش و نگارم
تو بنوش...
همه جهان به یک سو
تو سوی دیگر
در سرم فقط یاد توست
این تن و جان
فدایت
می نوشم از نگاهت
جرعه جرعه محبت
مست می شوم از
عطر کلامت
مصرع به مصرع
یادت را که می خوانم
مهتابی می شوی بر شب تارم