دست من گیر که این غمزده تنها شده است عاشقم باش که دل خانه ی غم ها شده است جان و دل باخته هستم به تمنای لبت نظری کن که دلم عاشق و رسوا شده است شب تنهایی ما را که نباشد سحری لااقل ،شمع شبم باش که یلدا شده...
آرزویت را بر آورده می کند آن خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی می گریاند