پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دست و پا می زند بر امواج تنهایی نگاه خسته ام چامک...
ای عابر عشق از نیامدنت غمگین است جاده ی قلبم چامک...
می باردشور غزل از چشمانم عاشقانه هایم را در اغوش بگیر افسانه مهربان...
شوق پرواز دارد چکاوک نگاهم شهناز صمدی ...
عاشق ها کودن می شوند مثل قمری هاروی کابل های برق #م_نیلی...
دل در تلاطم چشمانتاقیانوس ارام من صیدنظرلطفی...
آهسال هاست آه می کشمآه از دست این آه...
دردبرای دردهایم می گریمنه از دردها...
کرشمهجبریل ارغوان اردی بهشتیپیش کش یک کرشمه ی موساییت...
استعمار بی دلهره به تاراج می بَرد درخت امیدم رادست استعمار...
قاصدکسنگی در مسیر باد می رقصید قاصدک نای رفتن نداشت...
روشنای روز رفتن شبت را گواه می دهد من میمانم و عطر پیراهنت با دو استکان چای که با لرزش دستهام عرق از پیشانیشان می چکد. فرزانه ایروانی...
حریربا نخ نگاهتتابلو فرشی می بافم از حریر...
میهمانیمیهمانی در راه استدلم این را می گویداما پلک هایماز روی لج بازی نمی افتند...
آغوشت پایتخت مهربانی ست و دستانت پلی به سرزمین خوشبختی . نصرالله عسگری...
شکست دست تقدیر رفتی وبال گردنم شد حسرتبلقیس صلاحی(مریم)...
کابوس رفتنت زخمی است نشسته بر قلب پاییز افسانه مهربان...
من برگ زردی می برد خش خش کنانش هر کجا باد آن منم...
رقص اردیبهشت بساط عشق را پابرجاست یاسمن ایرانی...
عدالتهرگز برابر نشدکفه ی درد با کفه ی رنجعدالت را به نرخ روز می فروشندسوداگران نان...
چشمان شهر خالی است از که می گریزد آهوی چشمانت...
باران به زردی عادت دارند برگ های سبزچتر ها مشتاق باران...
نگاه دو دو می زندعقربه های نگاهم دور پلک هایت کی باز می شودسفره ی چشمانت...
آه چه شبی تو ستاره می چینی از آسمانمن تو را آه می کشم در زمین...
جوانی ورق می خورد فصل های پیریجوانی ام کجاست...
بدرحریر مهتاب می شود سپیدی چشمانت شب های بدر...
فریاد خاک می شوندپشت درهای بستهفریادهای بی صدا...
درشکه ی غم بالا و پایین می رود در خیابان دلم ای بی خبر از حال من وعده ی آمدنت کو ماهره آقازاده...
شکوه شکرین می شوند شکوه های تلخم آن گاه که می گشایی لب از لب...
محبتمجذور شعاع نگاهتضرب در عدد پیمساوی است بامساحت محبتت...
انتظارگرم می کنمانتظار سردم راباشومینه ی احساست...
سجدگاهتن بی قرارم آغوش تو...
محبوس در حصار چشمانت نگاه من چامک...
هلال ماه می شوند عاشقانه هایم بر چشمان شب چامک...
دفن می شوند حسرت ها در بهار باهم بودن با آواز عشق...
درخت انتظار فرو می ریزدبرگ های زرد صبوری سبز می شود درخت انتظار...
شکوفه می دهددر بهار عشق انتظار دیدارت...
شیرین می کندتلخی نبودنت راقند خاطره ها...
عشق می بارد بر دستان زمانهجان می گیرند عاشقانه هایم...
دریای تشویشمآرام می گیرددر ساحل نگاهتامواج بی قراری ام...
خیس می کنم بذر عشق رادر بهار آمدنتتا سبزه شود...
می نوشم شراب عشق را از پرتو نگاهتبا پیاله ی احساس چامک...
طلوع می کند خورشید نامت در آسمان دلم چامک...
نفس گیر می شوند لحظه ها در مرگ خنده هایت ...
شرمسارباز می کنیپنجره ی چشمانت راشرمسار می شود آفتاب...
چشم می اندازم بر بلندای آسمان تا بیابم قله ی عشق را...
دل تنگت می شوم پشت دیوار عشقصدا می زند نامت را خاطراتم...
در به در می شودبه دنبال نگاهت خیالمآن گاه که باشی سیزده بدر خواهد شد...
به راهی می رودکودک خیالکه بر می گرددپیر آرزو...
شرمنده وجدان روزگار از مظلومیت کودک فقر...