بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شده برف ِ تجریش است و سوزش می رسد پاییِن شهر
تو نه دوری تا انتظارت کشم و نه نزدیکی تا دیدارت کنم نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد و نه من محروم از توام تا فراموشت کنم! تو در میانهی همه چیزی ...