وای بر حالی که حتی واژه ای در وصف آن پیدا نشد...
گفتی از لیمو و انگور و انارت وای وای، هر زبانی بی شک از وصف جمالت قاصر است
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شده برف ِ تجریش است و سوزش می رسد پاییِن شهر
میدوختم به قامت حُسنش لباسِ وصف دردا که اطلس سخنم خوشقُماش نیست
توضیح دادنی نیست، نمیتوان وصف کرد، حسِ داشتنِ این حجم از خوشبختی را.... چشمانت را که گشودی، دنیا نورانی شد... تو را برایِ ابد دوست دارم..