آتشی در سینه دارم، شورِ پنهانی ببین قصهای از جنسِ دل، با چشمِ بارانی ببین شبنمِ غم بر رخِ گل، نقشِ حیرانی کشید رنجِ هستی را در این، دورِ گرانجانی ببین عقل، بازیچه به دستِ عشق شد، ای بیخبر سوزِ دل را در تبِ این، دردِ بیدرمانی ببین مرغِ جان...