بگوچاره ی این دردیکپارچه بامن را نگاه کن که بی نگاهت منوازفنانوشتنم
اگر مزارعِ آسمان از میان بروند و جمله کائنات محو گردند اگر که خورشیدها ندرخشند زمین تهی باشد آنچنانکه تو باشی و تو، دوباره هستی ها خویشتن را در تو یابند حیاتِ جاودانه توئی توئی که جان بخشی از برای مرگ جایی نیست هیچ ذرّه ای فنا نخواهد شد تو...
. من نروم ز ڪوی تو تا ڪه شوم فنای تو
دختر که باشی مرهم مادر میشی عزیز پدر میشی راز دار برادر میشی نفس شوهر میشی اما عمه که میشی کلا به فنا میری!