شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
احساست می کنمباهمان ردِ لبخندبا همان برق چشمان خرمایی تیره اتبا همان عطرِ تیزِهمیشگیباور کن اینجا کسیمیان بی مرز ترین رویادر عمقِ قصه های هزارو یک شبشهزار و یک شببا تو زندگی می کندمن احساست می کنمدر مجنون ترین حالتِ واژهدرآغوشِ شعردرست مثل همان گذشته ها...
گذشته ها رو دوره کن روزای خوبمون گذشتیه شب از اون شبای خوب چرا دوباره برنگشت...