تابه ی جهیزمون یادت میاد؟ با وفاتر از تو بود سوخت با آتش فقری که مرا میسوزاند ساخت با چربی و چرک هفته و هفت نیمرو ! دسته اش آب شد و رنگش رفت ! بگذریم.... بگذریم از گذر آن همه رویاهایش! حسرت دیدن فر؛ پختن پیتزاهایش ! گاه گاهی...